سالهاست كه فراموش شده ام

 من از فراموش شدنم ، مي ترسم

آن هم از ياد وخاطر تو

روزي كه ديدمت ، همان روز رفتي

  

 

به انتظار نشستم

نيامدي كه

قطار خيال من هر روز از ان كوچه مي گذرد

خالي ، خالي

مي خواستم مسافرش تو باشي

كودكان محله ما ، آن ميني بوس و خاطراتم

ومهربانيهايت بار قطارم باشد

براي مردمان سرزمينمان

تو زود تر از زمانه ، سوار بر موج ستاره ها

رفته اي انگار

  

  

نيستي يا كه من نيستم در خاطرت

مي ترسم ، خيلي

از روزي كه خواستي فراموشم كني

هيچ كودكي سوار قطار من نشد

 

 

دست خطي از تو دارم هنوز

مثلا ادرس آن خانه تان ، يا ادرس دكتري

 چه اصراري داشتي كه بروم

و من نرفتم

روزي خواهم رفت

تا نرفته ام ، به خيالم همين ديروز نوشته اي

  

راستي ,

من كي عاشقت نبوده ام؟

3 Responses to “سالهاست كه فراموش شده ام”

  1. lifeb4death Says:

    سلام آراز -غمگین بود.
    ممنون به فکر ما هم بودی

  2. خاتونک Says:

    فراموش کردن کار ساده ای نیست. پس نگران فراموش شدن از یاد و خاطره او نباشید. شعر خیلی زیبایی بود

  3. Atena Says:

    Faghat tu mara faramush nakun hata agar tamam donya mara faramush kunand,bakim nist.

Leave a comment