من از فراموش شدنم ، مي ترسم
آن هم از ياد وخاطر تو
روزي كه ديدمت ، همان روز رفتي
به انتظار نشستم
نيامدي كه
قطار خيال من هر روز از ان كوچه مي گذرد
خالي ، خالي
مي خواستم مسافرش تو باشي
كودكان محله ما ، آن ميني بوس و خاطراتم
ومهربانيهايت بار قطارم باشد
براي مردمان سرزمينمان
تو زود تر از زمانه ، سوار بر موج ستاره ها
رفته اي انگار
نيستي يا كه من نيستم در خاطرت
مي ترسم ، خيلي
از روزي كه خواستي فراموشم كني
هيچ كودكي سوار قطار من نشد
دست خطي از تو دارم هنوز
مثلا ادرس آن خانه تان ، يا ادرس دكتري
چه اصراري داشتي كه بروم
و من نرفتم
روزي خواهم رفت
تا نرفته ام ، به خيالم همين ديروز نوشته اي
راستي ,
من كي عاشقت نبوده ام؟
December 9, 2007 at 2:03 am
سلام آراز -غمگین بود.
ممنون به فکر ما هم بودی
December 9, 2007 at 5:48 pm
فراموش کردن کار ساده ای نیست. پس نگران فراموش شدن از یاد و خاطره او نباشید. شعر خیلی زیبایی بود
July 7, 2008 at 10:11 pm
Faghat tu mara faramush nakun hata agar tamam donya mara faramush kunand,bakim nist.