شکل گيري هويت جمعي درآذربايجان ايران

Brenda Shaffer
ترجمه آیدین رحیمی(به یاد سهند افشاری)

مقدمه
با وجود اينکه ايران کشوري چند قومي است و حدود 50% جمعيت آن را شهروندان غيرفارس زبان تشکيل مي¬دهند، بيشتر محققان، اصطلاح “ايراني” و ” فارس” را معادل هم به کار مي¬برند و نسبت به واژه ايران به معني قوميتهاي غيرفارس زبان بي¬توجه هستند. آذربايجانيها که نزديک به يک سوم جمعيت ايران را تشکيل مي¬دهند، بزرگترين اقليت قومي ايران مي¬باشند. کردها، عربها، بلوچها و ترکمن¬ها، ديگر اقليتهاي قومي ايران هستند. از آنجا که اکثر جمعيت غيرفارس در مناطق مرزي متمرکز هستند و با هم قومهاي خود در کشورهاي مجاور مانند آذربايجان، ترکمنستان، پاکستان و عراق پيوند دارند، بايد گفت که قوميتهاي ايران در مقابل جريانات خارجي بسيار حساس بوده و به طور قابل ملاحظه¬اي از حوادثي که بيرون از مرزهايشان اتفاق مي¬افتد تاثير مي¬پذيرند.

حدود هفت ميليون آذربايجاني در جمهوري آذربايجان ساکن هستند که در همسايگي ايران زندگي مي¬کنند. بيشتر آذربايجانيها بخش شمال غرب ايران را «آذربايجان جنوبي» مي¬نامند. در طول مرز جمهوري آذربايجان سه استان ايران يعني آذربايجان شرقي¬، آذربايجان غربي و اردبيل قراردارند که غالب جمعيت اين استانها را آذربايجانيها تشکيل مي¬دهند.

حقوق فرهنگي و فعاليتهاي سياسي اقليتهاي قومي ايران در هر دو دوره سلطنت پهلوي(1979-1921) و جمهوري اسلامي ايران (- 1979) شديداً محدود بود. رياست جمهوري ايران آقاي خاتمي با روي¬گرداني صريح از سياستها و فعاليتهاي گذشته به خواسته¬هاي قومي توجه کرد و از نظر سياسي نيز روي آنها سرمايه گذاري کرد. به عنوان مثال در انتخابات 1997 رياست جمهوري ايران، حاميان خاتمي در تبليغات انتخاباتي خود، به زبانهاي آذربايجاني و کردي، تاکيد کردند که خاتمي ترکيب چند قومي ايران و اهميت دستيابي قومهاي غيرفارس به زبان مادري خود را به رسميت مي¬شناسد. رهبري خاتمي در انتخابات شوراهاي محلي 1999 نشان دهنده تمايل وي به بيرون کشيدن ايران، و در پي آن اقليتهاي قومي ايران، از حاشيه، به عنوان بخشي از جدال وي با سردمداران حاکم در ايران مي¬باشد.

با اين حال، بيشتر تحقيقاتي که ترکيب سياسي و اجتماعي ايران را مورد بررسي قرار مي¬دهند تمايل دارند که فاکتور قوميتها را به حاشيه برانند و قاطعانه بزرگترين گروه قوميتي ايران يعني آذربايجاني¬ها را به عنوان اقليت يکپارچه[با اکثريت فارس] توصيف مي¬کنند که داراي هويت جداگانه¬اي نيستند و در هويت ايراني استحاله يافته¬اند.

اين مقاله بر آن است تا هويت جمعي آذربايجاني¬هاي ايران را پس از انقلاب اسلامي و پس از استقرار جمهوري آذربايجان در همسايگي آن مورد بررسي قرار دهد. اين مقاله همچنين قصد دارد تا رابطه پيچيده موجود ميان هويت قومي آذربايجاني و هويت دولتي ايران را در بين آذربايجانيهاي اين کشور مورد بررسي قرار دهد. بيشتر افراد[آذربايجانيهای ايران] داراي چند هويت جمعي [ايراني، مسلمان، ترک و…] مي¬باشند اما هرگز تعريف مشخصي از هويت جمعي اصلي خودشان ندارند و هويت اصلي آنها هميشه دستخوش تغيير قرار مي¬گيرد. آذربايجانيها به عنوان مردمي ترک¬زبان، مسلمان ( شيعه) و ساکن در خطوط مرزي ايران، روسيه و ترکيه از اين سه امپراطور بزرگ تاثير پذيرفته و در عين حال بر آنها تاثير گذاشته¬اند، بنابراين داراي هويتهاي چندگانه و گاهاً رقيب از قبيل ترک، ايراني، مسلمان و هويت مجزاي آذربايجاني مي¬باشند.

اطلاعاتي که در اين تحقيق ارائه مي گردد، ديدگاه حاکم در مورد هويت قومي ايرانيها را به چالش مي¬کشد و بيانگر اين است که هويت آذربايجاني هميشه در ايران به طور جدی مطالبه شده و در طول دوره انقلاب اسلامي نقش مهمي در تحولات سياسي داشته است. همچنين اين تحقيق بر آن است که نشان دهد استقرار جمهوري آذربايجان در سال 1991 هويت ملي هم قومهاي خود در آن سوي مرزهاي کشور جديد را به چالش کشيده و مشوقي براي آذربايجانيهاي ايران گرديد تا هويت قومي خود يعني آذربايجاني بودن را با نگاه به مسائل آن سوي مرزها و بدون توجه به دولت حاکم جستجو نمايند. همچنين اين مقاله، ديدگاه مطرح شده در مقالات مربوط به شوروي سابق را که تمايل دارند حرکت و جنبش آذربايجانيها را اختراع شوروي سابق و صرفا ابزار سياستهاي مسکو در قبال ايران بدانند به چالش مي¬کشد. اين مقاله نشان مي¬دهد که در ايران احساسات قومي آذربايجاني هميشه وجود داشته و در دوره¬هايي که شوروي آنها را به اين کار تشويق نکرده هم به طور فراوان بروز يافته¬است.

مطالعه آذربايجان مي¬تواند به فهم روابط ديگر کشورهاي تازه استقلال يافته با هم قومي¬هاي خود در آن سوي مرزها¬ي سرزمين¬هاي مجاور کمک کند. همچنين به ما کمک مي¬کند تا تاثير تاسيس دولتهاي جديد، که تنها بخشي از جمعيت و سرزمين تاريخي خود را شامل مي¬شوند، بر هم قومي¬هايشان در خارج از مرزهاي خود را که اکثريت جمعيت آن ملت را تشکيل مي¬دهد درک کنيم. کشورهايي که به اين صورت شکل مي¬گيرند سريعاً در نظام بين المللي به معيار تبديل مي¬شوند.
فاکتور آذربايجانيهاي ايران تاثير بسيار زيادي بر روابط ايران و جمهوري آذربايجان دارد و استراتژي تهران در قفقاز را تحت تاثير قرار مي¬دهد. به عنوان مثال، نگرانی ايران از شکل¬گيري يک جمهوري قوي و جذاب به نام آذربايجان که باعث افزايش هويت¬جويي اقليت آذربايجاني در داخل مرزهايش خواهد شد، باعث شده در مناقشه قره باغ بين آذربايجان و ارمنستان، عملاً از ارمنستان حمايت کند.

انقلاب اسلامي و آذربايجاني ها
انقلاب اسلامي 1979 ايران توجه عده کثيري از محققان را به خود جلب نموده و موضوع صدها تحقيق تاريخي و تحقيقات¬ ديگر قرار گرفته¬است. عليرغم کثرت تحقيقات انجام گرفته درباره انقلاب و عليرغم اين واقعيت که حکومت [آيت الله] خميني در بهار 1979 از سوي تمامي گروههاي قومي در ايران به چالش کشيده شد و با کردها برخورد نظامي کرد، آثار بسيار اندکي نقش ويژه و اهداف اقليتهاي قومي در دوره انقلاب را مورد تجزيه و تحليل قرار داده¬اند. کارهاي اندکي هم که در مورد نقش اقليتهاي قومي در انقلاب ايران صورت گرفته مربوط به کردها، عربها و ترکمنها است. و تعداد¬ خيلي کمي از اين تحقيقات در مورد نقش آذربايجان در انقلاب مي¬باشد. با اين حال اين مطلب حقيقت دارد که تبريز شهر مرکزي استانهاي آذربايجان يکي از مراکز اصلي فعاليتهاي انقلابي بود که منجر به سقوط سريع رژيم پهلوي گرديد. آذربايجانيان مخالف[آيت الله] خميني در دسامبر 1979[ دی 1357] عملا کنترل تبريز را بيش از يک ماه در دست گرفتند و روياوريي[آيت الله] خميني با آيت¬الله کاظم شريعتمداري (بزرگترين مرجع تقليد آذربايجان در زمان انقلاب) يکي از مهمترين تهديدات رژيم اسلامي در ابتداي انقلاب بود.

در اواخر سال 1977 فعاليتهاي ضدشاهي در ايران بسيار جدي گرديده و مخالفان، مخصوصا در تبريز، علناً مخالفت خود را با شاه اعلام کردند. گرچه بيشتر اين فعاليتها بخشي از جنبش انقلابي کل ايران بود اما اين حقيقت که اين فعاليتها مخصوصا در استانهاي آذربايجاني شديدتر بود نشان مي¬دهد که مردم اين مناطق به طور ويژه¬اي از رژيم فاصله گرفته¬بودند. اوايل دسامبر 1977 دانشجويان دانشگاه تبريز موجي از تظاهرات عليه رژيم شاه برپا داشتند. دانشجويان 12 دسامبر را براي اين تظاهرات انتحاب نمودند ( در تقويم ايران 12 دسامبر مصادف با 21 آذر مي¬باشد) انتخاب اين تاريخ براي تظاهرات معني خاصی براي آذربايجاني¬ها داشت زيرا اين تاريخ، يعني 21 آذر، ياد و خاطره تشکيل حکومت ايالتي آذربايجان توسط پيشه¬وري را زنده نگه مي¬داشت. اين حکومت يعني حکوت ملي آذربايجان در 21 آذر سال 1945 تشکيل يافته و در 21 آذر سال 1946 سقوط کرد.

گرچه اکثر شعارهاي آنها اهداف عمومي ايران را بيان مي¬کردند اما انتخاب اين تاريخ به عنوان تاريخ تظاهرات نشان دهنده آگاهي تظاهرکنندگان از هويت آذربايجاني خود و اهميت پيوند آنها به مبارزات پيشينيان خود مي¬باشد. حکومت پهلوي که به نشانه¬هاي فعاليت سياسي قومی و ارتباط دادن وقايع آن روزها به فعاليتهاي سياسي اقوام حساس بود، با گزارش اين تظاهرات در روزنامه “اطلاعات” در 28 آذر، تلاش کرد ارتباط اين تظاهرات را با حوادث تاريخي از بين برد.
فعايتهاي ضد شاهي تبريز در 18 فوريه سال 1978[ 29 بهمن 1356] وارد مرجله جديدي شد. آيت¬الله شريعتمداري در واکنش به کشتار تقريبا 162 نفر از تظاهرکنندگان قم مردم ايران را دعوت کرد تا در چهلم شهداي قم که در نهم ژانويه کشته شده بودند تظاهراتي برپا نمايند. در تمامي ايران تظاهراتي برپا گرديد، اما شديدترين تظاهرات در تبريز برگزار شد و سرانجام نيز به خشونت کشيده شد. وقايع تبريز اغتشاشهايي را در سراسر ايران به دنبال داشت و اين رويدادها ميزان رويارويي با رژيم پهلوي را افزايش داد.

جمهوري اسلامي
فعاليتها و بيانيه¬هاي اوليه آذربايجانيها پس از بازگشت آيت¬الله خميني و استقرار رسمي جمهوري اسلامي نشان دهنده تنوع هويت جمعي آنها در اين دوره مي¬باشد. حتي طرفداران خودمختاري آذربايجان به هر دو هويت آذربايجاني و ايراني تکيه داشتند و معتقد بودند که دموکراسي خودمختاري را نيز [ براي آذربايجان] به ارمغان خواهد آورد. بنابراين آنها، با اين اميد که دموکراسي به خودمختاري آذربايجان منجر خواهد شد، براي ايجاد دموکراسي در سراسر ايران مبارزه ¬کردند. تعداد زيادي از پيشگامان جمهوري اسلامي، آذربايجاني بودند. آيت الله موسوي اردبيلي، خويي، خامنه¬اي، خلخالي، و مهدي بازرگان، اولين نخست وزير منتخب از جانب [آيت¬الله] خميني، جزء اين پيشگامان بودند. وجود اين گروه و نقش ممتازي که آنان در انقلاب اسلامي بازي کردند بيانگر اين حقيقت بود که بخش مهمي از جمعيت آذربايجان به هويت اسلامي – ايراني اعتقاد داشتند. با اين حال حتي عده زيادي از اعضاي اين گروه نقش مهمي در شکل¬گيري هويت جمعي آذربايجانيها داشتند. بر خلاف دوران پهلوي، اعضاي آذربايجاني نخبگان روحاني جمهوري اسلامي همانند آيت¬الله موسوي اردبيلي و خلخالي در مجامع عمومي زبان آذربايجاني را به کار مي¬بردند. به نظر بيشتر آذربايجانيهايي که آن زمان در ايران بودند، سخنراني در مجامع عمومي به زبان آذربايجاني از طرف روحانيون آذربايجاني فاکتور مهمي در شکستن و از ميان برداشتن موانع رواني ممنوعيت زبانهاي غيرفارس دوران پهلوي داشت و در مردم حسي از غرور ايجاد کرد و به استفاده از اين زبان مشروعيت داد. استفاده از زبان مادري توسط روحانيان آذربايجاني به علت ظهور هويت آذربايجاني در صنف آنها نبود، بلکه به خاطر اين بود که برخي از آنها در تکلم به زبان فارسي مشکل داشتند و همينطور مي¬خواستند با توده مردم، که فارسي نمي¬دانستند ارتباط برقرار نمايند. با اين حال، تصميم آنها در به کارگيري زبان آذربايجاني در مجامع عمومي بر استفاده آشکار مردم آذربايجان از زبان مادريشان تاثير گذاشت.

در طول دوران اوليه انقلاب، هنگامي که مشکلي در استانهاي آذربايجان رخ مي¬داد روحانيون آذربايجاني به خاطر ارتباط خاصي که با محل تولد خودشان داشتند و همينطور به خاطر توانايي در تکلم به زبان آذربايجاني به عنوان نماينده رژيم و براي حل و فصل مسائل به اين مناطق اعزام مي¬شدند. مهدي بازرگان اصالتاً يک آذربايجاني بود ولي به زبان فارسي پرورش يافته بود و بيشتر فعاليت او در راستاي اهداف عمومی ايران بود. او هنگامي که 25 مارس 1979 در اجتماع مردم تبريز سخنراني مي¬کرد به خاطر صحبت به زبان فارسي از هم قوميهاي خود عذرخواهي کرد: ” من آرزو مي¬کردم که البته اين درست¬تر هست که مي¬توانستم به زبان ترکي صحبت کنم.” و بدين طريق حمايت خود را از حقوق فرهنگي اقوام اعلام کرد.

بلافاصله پس از فرار شاه نشريات زيادي به زبانهاي غيرفارس از قبيل آذربايجاني، کردي و ارمني انتشار يافتند. يک روز پس از فرار شاه از ايران، فعالان آذربايجاني نخستين روزنامه آذربايجاني دوران شاه را به نام “اولدوز” منتشر نمودند. نويسندگان اولدوز در پي يافتن راهي براي احقاق اقليتهاي قومي مخصوصا استفاده از زبان آذربايجاني بودند. اين فعاليتها نشان دهنده خواسته¬هاي قومي بودند که در زمان گذشته بي¬جواب مانده بودند و آذربايجاني¬ها تصور مي¬کردند انقلاب زمينه آزادي فعاليتهاي فرهنگي را براي آنها فراهم خواهدآورد. جمهوري اسلامي در سال اول در قبال انتشارات موضعي ملايم داشت اما پس از استحکام پايه¬هاي خود، حکومت بسياري از نشريات غير فارسي از جمله اولدوز را تعطيل کرد و چاپ کتاب به زبانهای قومي بسيار سخت گرديد.

تنها نشريه آذربايجاني که اوايل انقلاب انتشار خود را آغاز کرد و اينک نيز چاپ مي¬شود نشريه “وارليق” مي¬باشد. اين نشريه تحت نظارت پروفسور دکتر جواد هئيت و موسسان نخستين آن يعني دکتر نطقي و شاعراني چون ساوالان و سونمز به چاپ مي¬رسيد.
وارليق به دو زبان ترکي آذربايجاني ( با الفباي عربي) و فارسي منتشر شده و در بخش شعر خود از اشعار شعراي ترکيه و هر دو آذربايجان ( ايران و شوروي ) استفاده کرده¬است. در نخستين شماره آن که در ژوئن 1979 انتشار يافت وارليق ارگان انجمن آذربايجان، که مسائل فرهنگي و ادبي آذربايجان را دنبال مي¬نمود، معرفي گرديد. وارليق بيانيه خود را به زبان آذربايجاني به چاپ رسانده بود.

“همه خلق دنيا حق قانوني و تاريخي دارند که فرهنگ ملي، هويت و زبان خود را حفظ نمايند و اين مساله که در اين ملتها از چه زماني با ديگر ملتها در طول تاريخ ارتباط برقرار کرده¬اند هيچ تاثيري در اهميت موضوع ندارد. خلق آذربايجان همواره با ديگر ملتهاي ساکن در ايران سونوشت مشترک يافته¬اند و در شکل¬گيري فرهنگي مشترک که خصيصه¬های ملي، و زبان مادري ملتها و…را دربر مي گيرد تاثيري زيادي داشته اند. خلق آذربايجان درعين حال که فرهنگ و زبان ملي خودراحفظ نموداند اما به ايران بيشترازآنها ي که پرچم وحدت ملي را سرمي¬دهند وفادار بوداند، خلق آذربايجان هيچگاه درانجام وظايف تاريخي وانقالبي خود دچارسستي نشده اند وهرجاکه به خدمت آنها نياز بوده به وظايف خود به طور کامل عمل نموده اند. ”

بنيانگذاران وارليق در اين بيانيه فرهنگ، هويت و زبان ملي خود را آذربايجاني و هويت دولتي خود را ايراني اعلام کردند و به اشتراکات خود با ديگر ايرانيان در يک فرهنگ مشترک نيز تاکيد ورزيدند. نويسندگان اظهار کردند که انتظار دارند ابراز فرهنگ قومي و آزادي در نظام آتي ميسر خواهد شد. وارليق در اولين شماره خود شعري به نام زبان مادري از بختيار وهاب¬زاده، شاعر آذربايجان شمالي، چاپ کرد. اين امر نشان مي¬دهد که دست¬اندرکاران وارليق با هم قوم¬هايشان در آذربايجان شمالي ارتباط داشته و از فعاليتهاي فرهنگي صورت گرفته در آنجا آگاه بودند.

در اين زمان يولداش که نشريه اي چپ¬گرا بود در تبريز انتشار يافت و از محبوبيت زيادي برخوردار بود. پاسداران انقلاب که مکرراً اين نشريه را در مراحل اوليه توقف مي¬نمودند، سرانجام نشر آن را متوقف کردند. خود حکومت در اين ايام نشريه¬اي به زبان آذربايجاني به نام اسلامي بيرليک منتشر نمود. اين نشريه به اميد تاثير بر آذربايجاني¬هاي شوروي به هر دو الفباي عربي و کريل انتشار مي¬يافت. اين نشريه که به يمن حمايتهاي حکومت سه سال انتشار يافت، خوانندگان اندکي يافت.

در اين دوره تحقيقات دانشگاهي در مورد آذربايجان افزايش يافت و بر شان و منزلت اين زبان تاثير مثبت گذاشت. يکي از مهمترين فرهنگ لغتهاي منتشره در دوره انقلاب فرهنگ آذربايجان پيفون بود. اين فرهنگ آذربايجاني- فارسي، بخش آذربايجاني( الفباي عربي) – آذربايجاني( الفباي کريل) نيز داشت تا خوانندگان مقالات منتشره در آذربايجان شوروي نيز از آن استفاده کنند. در همين زمان بسياري از روشنفکران آذربايجان اين سوال را مطرح کردند که کدام الفبا متناسب با زبان آذربايجاني مي¬باشد. آنها صورت اصلاح شده¬اي از الفباي عربي را به اين منظور ايجاد نمودند. در سال 1980 حبيب آذرسينا اقدام به چاپ مقاله¬اي نمود که در آن صورت اصلاح شده الفباي لاتين براي زبان آذربايجان در ايران پيشنهاد شده بود. آذرسينا به خاطر چاپ اين مقاله دستگير گرديد. با توجه به بيشتر بودن مصوتها در زبان آذربايجانی، بسياري از نويسندگان در آثار خود به زبان آذربايجاني چند علامت مصوت به الفباي عربي اضافه کردند.

سازمانهاي سياسي آذربايجان
در طول دوران انقلاب اسلامي سازمانهاي سياسي زيادي در راستاي اهداف قومي در ايران شکل گرفتند. يک هفته پس از آنکه طرفداران خميني حزب جمهوري اسلامي را ايجاد نمودند پيروان آيت¬الله شريعتمداري در 25 مارس 1979حزب جمهوري خلق مسلمان را تشکيل دادند. اين حزب گرچه همه گروههاي قومي در ايران را به عضويت تشويق مي¬نمود اما اعضاي آن را اکثرا مردم استانهاي آذربايجان و بازاريان آذربايجاني مقيم تهران تشکيل مي¬دادند. حزب جمهوري خلق مسلمان تقاضا کرد در داخل کشور متحد ايران به اقليتهاي قومي خودمختاري اعطا شود. آنان اين ايده را مطرح کردند که بايد هر ايالت مجلس خود را داشته باشد. اين حزب الهام¬بخش ايده اعطاي حقوق براي تمام گروههاي قومي شد. خلق مسلمان، روزنامه رسمي حزب جمهوري خلق مسلمان به زبان فارسي منتشر مي¬شد اما به صورتي نامتناسب موضوعات مربوط به آذربايجان را نيز طرح مي¬نمود. هدف رهبران حزب محقق کردن آمال تمام ايران بود، اما حزب خلق مسلمان بيشتر در استانهاي آذربايجان فعال بوده و بر روي مسائلي از قبيل عدم تمرکز قدرت در تهران تاکيد مي¬نمودند. حزب جمهوري خلق مسلمان در تمام شهرها و روستاهاي آذربايجان شعبه داشت.

ارتباط ميان آيت¬الله شريعتمداري و موسسين حزب خلق مسلمان بسيار نزديک بود و حسن، پسر آيت¬الله شريعتمداري، يکي از رهبران حزب بود. آيت الله شريعتمداري و همينطور جنبش در مخالفت با ولايت فقيه و تمرکز قدرت در دست يک رهبر عالي اتفاق نظر داشتند. اما جنبش از شريعتمداري دستور نمي¬گرفت و وي نيز تلاش نمي¬کرد تا حزب را رهبري کند. همان¬طور که انتخابات مجلس خبرگان نشان داد جنبش به صورت غير متمرکز فعاليت مي¬کرد. اعضای مجلس خبرگان براي پيش¬نويس قانون اساسي جمهوري اسلامي در آگوست 1979 انتخاب شدند. شرکت در انتخابات مجلس خبرگان نقطه اختلاف ميان شريعتمداري و حزب جمهوري خلق مسلمان بود. شريعتمداري معتقد بود که انتخابات بايد بايکوت شود، وي اساسا با پيش¬نويس قانون اساسي توسط يک کيمته مخالف بود اما شاخه¬ حزب در آذربايجان معتقد بود که عليرغم محدود بودن چارچوب، شرکت در پيش¬نويس قانون اساسي براي تضمين حقوق اقوام بسيار مهم است و به همين خاطر تصميم گرفت در انتخابات مجلس خبرگان کانديدا معرفي کند.

در دوره تشکيل مجلس خبرگان شاخه آذربايجاني حزب جمهوري خلق مسلمان به صورت فعال سعي مي¬کرد ايده تاسيس مجلس ايالتي به عنوان بخشي از مجلس تهران را مطرح سازد. در سپتامبر 1979 شاخه آذربايجاني حزب و حزب خلق متحد آذربايجان خواستار ايجاد پارلماني ايالتي شدند. مقدم مراغه¬اي نماينده آذربايجان طرحي را به مجلس خبرگان ارائه نمود. اين طرح بيان مي¬داشت که:
ايجاد مجالس ايالتي و مجلس ملي خلق ايران از تمرکز قدرت در دست يک قدرت مرکزي جلوگيري خواهد نمود و قدرت تصميم ايالتهاي مرکزي را کاهش خواهد داد. استقرار چنين مجلسي به خلق ايران در دست¬يابي آنها به تساوي واقعي ياري خواهد رساند.
اين فعاليتها و اظهارات نشان دهنده تمايل وسيع استانها و اقليتهاي قومي به ويژه آذربايجانيها براي اعطاي قدرت تصميم¬گيري به استانها مي¬باشد.

يکي از مهمترين سازمانهايي که پس از استقرار رژيم جديد در سال 1979 شکل گرفت انجمن آذربايجان بود. انجمن با انتشار بيانيه¬اي خواستار به رسميت شناخته شدن زبان و فرهنگ ملي آذربايجان، حق استفاده آذربايجانيها از زبان مادريشان در دادگاهها و ساير ادارات دولتي، ايجاد مدارس در سال تحصيلي آتي و تاسيس رسانه به زبان ترکي شدند. انجمن با درخواست ايجاد ارتباط کنفدراتيو با تهران، سطح مطالبات خود را افزايش داد. در حاليکه به صورت رسمي فقط تقاضاي خودمختاري منطقه¬اي وجود داشت، انجمن خواستار واگذاري امور اداري، فرهنگي، قضائي، اقتصادي و حتي امنيتي به نمايندگي¬ها و شوراهاي محلي، که مستقيماً با راي مردم آذربايجان انتخاب مي¬گرديد، شدند.

در اوايل انقلاب بسياري از سياستمداران و روشنفکران آذربايجان در قالب تشکيلات عمومي همانند انجمن نويسندگان و در قالب انبوه جنبشهاي سياسي ايرانيان تلاش کردند حقوق زباني اقليتهاي قومي را در قانون اساسي جمهوري اسلامي بگنجانند. اصل 15 قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران مي¬گويد: « استفاده از زبان¬هاي محلي و ملي در مطبوعات و رسانه¬هاي عمومي آزاد بوده و تدريس ادبيات آنها در مدارس رسماً آزاد است.» گرچه رژيم از اجراي اين اصل ممانعت به عمل آورده ولي همين اصل بعدها مبناي اعتراضات فعالان آذربايجاني به دولت ايران در راستاي پيگيري حقوق زباني شد. وجود اين اصل در تدوين قانون اساسي نشان دهنده آن است که تقاضاي حق استفاده از زبان در دوران انقلاب مطرح بود.

حمايتي که آذربايجانيها در طي سال 1979 و با علم به رويارويي ميان آيت الله شريعتمداري و [آيت¬الله] خميني، از شريعتمداري به عمل آوردند، نشان دهنده وسعت تحرکات سياسي اقوام در دوران انقلاب مي¬باشد. اين رويارويي در تدوين قانون اساسي جمهوري اسلامي شدت يافت. آيت¬الله شريعتمداري با تمرکز قدرت در دست يک نفر به نام ولايت فقيه مخالف بود و معتقد بود که اين عمل حق حاکميت را از مردم سلب کرده و در دست يک نفر متمرکز خواهد ساخت لذا خواستار اعطاي حقوق محلي شد. اکثر آذربايجانيها که به آيت الله شريعتمداري وفادار بوده و با ديدگاه او در اين مورد که تمرکزگرايي افراطي منافع استانهاي آذربايجاني را به خطر خواهد انداخت، موافق بودند به همراه ساير قوميتهاي غير فارس رفراندام دوم دسامبر قانون اساسي را تحريم نمودند.

ناآرامي در تبريز
عليرغم اينکه آيت الله شريعتمداري شديداً با قانون اساسي پيشنهادي مخالف بود راديو تبريز اقدام به پخش اطلاعيه¬اي از سوي آيت الله شريعتمداري نمود که در آن به مقلدان خود فتوي داده بود که در انتخابات شرکت نمايند اين کار راديو تبريز به صورت هدف¬دار براي فريب مردم آذربايجان طراحي شده بود. هنگامي که آنان به اين حيله پي بردند سخت عصباني شدند. دوم دسامبر 1979 تظاهرات گسترده¬اي در تبريز برپا شد. مردم تظاهرات کننده تعامل نادرست رسانه¬ها با آذربايجانيها را محکوم کرده و انتخابات انجام شده را تقلبي و باطل اعلام نمودند.

در پنجم دسامبر 1979 مردم آذربايجان از تمام استانها روانه تبريز گرديدند تا تظاهراتي که حزب جمهوري خلق مسلمان براي ششم دسامبر برنامه¬ريزي کرده بود شرکت نمايند. در پنجم دسامبر اهالي آذربايجان به خاطر حمله به خانه آيت¬الله شريعتمداري در قم، که باعث کشته¬شدن يکي از محافظان وی هم شده بود، عصباني¬تر شدند. اين حقيقت که حمله به خانه شريعتمداري پس از درخواست رژيم از او براي لغو تظاهرات ششم دسامبر صورت گرفت نشان دهنده آن است که حکومت با اين عمل قصد ترساندن آيت الله شريعتمداري و حزب جمهوري خلق مسلمان و گردن نهادن آنها به خواسته هاي خود را داشت.

تظاهرات گسترده ششم دسامبر هم به مخالفت و اعتراض به قانون اساسي جديد تبديل گرديد وهم حمله به خانه آيت¬الله شريعتمداري را شديداً محکوم نمود. تظاهرات کننده¬گان به مرکز راديو تبريز، به عنوان عامل فريب مردم، حمله کرده و آنجا را اشغال کردند. مطالبات مردم تظاهرات کننده و شدت اقدام آنها نشان دهنده اين مطلب است که موضوع قانون اساسي و حمله به خانه آيت¬الله شريعتمداري تنها به عنوان نقطه شروع فعاليتهاي ضد نظام مردم بود. خواسته¬هاي تظاهرات کنندگان دو موضوع کنترل محلي بر عملکرد مسولان در آذربايجان و رسانه¬هاي آذربايجان را که در سراسر تابستان 1979 مورد اختلاف ميان رژيم و نمايندگان آذربايجان بود منعکس مي¬کرد. راهپيمايان کنترل فرودگاه شهري را به دست گرفتند و نيروي نظامي مستقر در تبريز از رويارويي با معترضين اجتناب کرد. تظاهرات کنندگان از حمايت نيروهاي هوايي واحد تبريز برخوردار بودند و در سه مورد تظاهراتي که براي حمايت از آيت الله شريعتمداري در اين دوره برگزار شد، سربازان اين واحد با لباس نظامي شرکت کردند.

ناآرامي به سرعت به شهرهاي اطراف نيز کشيده شد و اپوزيسيون آذربايجاني کنترل بسياري از مراکز دولتي را در سراسر استان، مثلا در اورميه و اردبيل به دست گرفت. شاخه¬هاي حزب جمهوري خلق مسلمان در اورميه و ديگر شهرهاي آذربايجان حمايت خود را از ناآرامي ها اعلام داشته و از آيت الله شريعتمداري

[…] جانبداري نمودند. تعدادي از شهروندان اورميه به تبعيت از وقايع تبريز اقدام به تصرف مرکز راديو اورميه نمودند ولي اقدام آنها در آخرين لحظات به انحراف کشيده شد. در شهر گرمي واقع در نزديکي¬هاي شهر اردبيل، نيروهاي محلي کنترل تمام موسسات دولتي از جمله زندان گرمي را به دست گرفتند. آنها تمام زنداني¬ها را آزاد کرده و به جايش اعضاي گارد انقلاب شهر گرمي را زنداني کردند.
در برخي موارد شورشيان تمايل مردم را در به دست گرفتن کنترل امور استاني تشديد کردند. به عنوان مثال حزب جمهوري خلق مسلمان در اطلاعيه¬اي که از راديو پخش شد از مردم خواست نماينده¬هاي آيت¬الله خميني و عوامل حکومت مرکزي را از قدرت ساقط نمايند. در اين اطلاعيه احترام به حقوق مردم آذربايجان و همينطور کردها تقاضا شده بود. در طي تظاهرات تبريز حزب جمهوري خلق مسلمان پلاکاردهايي را به معرض نمايش گذاشت که در آنها حق تعيين سرنوشت خود براي مردم ايران خواسته شده بود. به گفته يک شاهد عيني که در تظاهرات شرکت کرده بود اين پلاکارد به صورت کاملاً حرفه¬اي طراحي شده بود و حق تعيين سرنوشت براي مردم ايران را يکي از اهداف صريح حزب جمهوري خلق مسلمان بر مي¬شمرد. شرکت¬کنندگان در تظاهرات روايت مي¬کنند که تمام سخنراني¬ها به زبان آذربايجاني بود و هر کس، به جز افراد غير آذربايجاني که قصد داشتند حمايت خود را از اعتراضها اعلام کنند، که تلاش مي¬کرد به فارسي سخنراني کند توسط مردم هو مي¬شد.

هنگامي که حکومت، شريعتمداري را تهديد نمود و از همگام شدن صددرصد وي با تظاهرات کنندگان جلوگيري به عمل آورد به معترضين ضربه سنگيني وارد شد. ششم دسامبر [ نماينده حکومت] به خانه آيت¬الله شريعتمداري [در قم] رفت، طي اين ديدار، که در ظاهر ملاقات آشتي معرفي شده¬بود، [وی] به شريعتمداري هشدار داد اگر در 24 ساعت آينده معترضين مرکز راديو را تخليه نکنند، تبريز بمباران خواهند شد. در همين زمان گارد انقلاب از طريق هلي¬کوپتر در دانشگاه تبريز، که در کنترل نيروهاي چپ آذربايجان بود، مستقر شدند. در اين رويارويي چپي¬ها عمدتاً از حکومت مرکزی جانبداري مي¬کردند. شريعتمداري نگران شد که رژيم، آذربايجان را به کردستان دوم تبديل کند. در کردستان سرکوب ناآرامي¬ها توسط حکومت منجر به کشته شدن عده زيادي از کردها گرديد. بنابراين شريعتمداري تصميم گرفت از خونريزي اجتناب کند و از درگيري طرفداران خود با حکومت جلوگيري به عمل آورد. او از مردم خواست که کنترل مرکز راديو و ساير موسسات دولتي را رها سازند. فراخوان شريعتمداري براي تخليه مرکز راديو تحريف شد. اعلام کردند که شريعتمداري با حکومت به توافق رسيده که در کنترل موسسات دولتي به آذربايجانيها اختيارات بيشتري داده شود و انتصابات آذربايجان با تاييد وی صورت گيرد. از آنجا که شريعتمداري مخالف دخالت مستقيم روحانيون در سياست بود، هرگز چنين نقشي را تقاضا نمي کرد. و همين امر مي¬تواند غير واقعی بودن مسئله را نشان دهد.

بنابر تقاضای شريعتمداري، تظاهرات¬کنندگان در نهم دسامبر کنترل مرکز راديوي تبريز و ديگر موسسات دولتي را به افراد خميني واگذار کردند. نيروهاي حکومت به محض اشغال مجدد موسسات دولتي به دفاتر حزب جمهوري خلق مسلمان حمله کرده و بسياري از فعالين اين حزب را دستگير نمودند. گرچه تطاهرات¬کنندگان از ماهيت واقعي ملاقات حکومت و [آيت¬الله] شريعتمداري بي¬اطلاع بودند ولي سريعا به اين نتيجه رسيدند که حکومت قصد ندارد به حقوق اقليتها احترام بگذارد و آنها مرکز راديو و ساير موسسات دولتي را بيهوده رها ساخته¬اند. آگاهي مردم از اين فريبکاري به دور جديدي از ناآرامي¬ها بين معترضين و نيروهاي حکومت منجر گرديد. معترضين دوباره کنترل مرکز راديو را به دست گرفتند و اين محل براي دومين بار بيش از پنج هفته به دست معترضين افتاد.

در طول هفته اول درگيري معترضين متحمل ضربه سنگيني گرديدند. سربازي که در بيرون شهر تبريز مستقر بود و با حزب توده( که آن هنگام از حکومت طرفداري مي¬کرد) همدلي داشت، فرستنده ارتباطي را در بناب قطع کرد و برج راديوی تبريز از کار افتاد. به اين ترتيب تصرف ايستگاه راديويي بناب بي¬فايده شد. بنابراين حزب جمهوري خلق مسلمان وسيله ارتباطي خود را از دست داده و در سازماندهي و به حرکت درآوردن مردم ناتوان ماند. با وجود اين 13 دسامبر تعداد تظاهرات کنندگان در تبريز که از شريعتمداری حمايت مي¬کردند به 700000 نفر رسيد. يکي از خواسته¬هاي آنان عقب¬نشيني نيروهاي غير آذربايجاني از استانهاي آذربايجان بود. حکومت مجبور شد براي سرکوب قيام، نيروهايي را از بيرون آذربايجان به منطقه اعزام نمايد. تظاهرات بلافاصله بعد از اعدام 11 نفر از اعضاي حزب جمهوري خلق مسلمان در 12 ژانويه و تصرف دفاتر آنها توسط گاردهاي انقلاب شدت يافت. شريعتمداري هرگز به خواسته¬هاي حکومت مبني بر تعطيلي رسمي حزب جمهوري خلق مسلمان گردن ننهاد. شريعتمداري خواسته حکومت را با بدگماني چنين پاسخ داد که با سياستهاي فعلي نظام نيازي به انحلال حزب وجود ندارد، چون اين نظام “خود مي¬تواند تدريجا فعاليت تمام احزاب سياسي را با ايراد اتهام¬هايي از قبيل آمريکايي، صهيونيستي و ضد انقلاب، غير¬قانوني اعلام کرده و سرانجام آنها را از فعاليت ساقط نمايند.” او در اين گفته به فعاليتهاي حکومت در تلاش براي افترا زدن به اعضاي حزب جمهوري خلق مسلمان اشاره داشت. حزب جمهوري خلق مسلمان هرگز به صورت رسمي منحل نگرديد.

به نظر مي¬رسد دسامبر 1979 براي آذربايجانيها از لحاظ ارتباط با جمهوري اسلامي نقطه عطفي به شمار مي¬آيد. آنهايي که تصور مي¬کردند انقلاب خواهد توانست به ممنوعيت استفاده از زبان مادري و فرهنگشان پايان دهد متوجه شدند که بيش از حد خوش¬بين بوده¬اند. آن دسته از مردم آذربايجان که از شريعتمداري جانب¬داري¬ مي¬کردند، به ويژه پيرمردان و محافظه کاران، مشاهده کردند که حکومت جديد قصد تحقير و انزواي وي را دارد. اين کار در آنها احساس بيزاري از حکومت را برانگيخت. پس از سرکوب جنبش، ميزان مشارکت آذربايجانيها در انتخابات مربوط به نهادهاي حکومتي کاهش يافت. آنان به اين نتيجه رسيده بودند که نمي¬توانند با شرکت در انتخابات بر اين نهادها تاثير بگذارند.

شريعتمداري پس از وقايع آذربايجان، اگر چه هر روز صدها آذربايجاني مقلد خود را در منزلش در قم به حضور مي¬پذيرفت، از اظهار نظر در مجامع عمومي خوداري نمود و با کسي مصاحبه نکرد. اما هنگامي که حکومت حتي پس از خروج نيروهاي عراقي نيز نتوانست جنگ ايران و عراق را خاتمه دهد، شريعتمداري به تدريج در مخالفت با جنگ با مقلدان خود صحبت مي¬نمود. حاکميت اين مساله را عين تهديد عليه نظام تلقي نمود و در آوريل 1982 شريعتمداري را متهم به همدستي با کودتاچيان کرد. البته واقعيت آن است که شريعتمداري نسبت به مقاصد کودتاچي¬ها چيزهايي شنيده بود اما هرگز با آنان همکاري ننمود و چنين فرض نمود که اگر او در مورد اين کودتا چيزهايي مي¬داند مطمئناً مقامات حکومتي نيز از آن اطلاع دارند. لذا از گزارش اين مساله خودداري نمود. همچنين اين ايده که شريعتمداري به صورت فعالانه قصد داشت حکومت را از آن خود کند، با عقيده محوري وي که مخالف حضور روحانيون در پستهاي سياسي بود تناقض دارد. شريعتمداري فقط هدايت و راهنمايي سياستمداران را وظيفه روحانيون مي¬دانست. يکی ديگر از مسائلی که دست داشتن شريعتمداري در کودتا را نادرست نشان مي¬دهد آن است که اپوزيسيون آذربايجاني هميشه با گلايه اظهار مي¬کردند که از شريعتمداري نااميد شده¬اند چرا که وي در رويارويي با حکومت جدي عمل نکرده و فعاليت سياسي نمي¬کند.
حکومت توطئه کودتا را به عنوان عذري موجه براي عزل شريعتمداري از مقام آيت¬الله العظمائي[ مرجعيت] به کار بست. حکومت هم چنين با حبس خانگي و جلوگيري از دسترسي وي به مراقبتهاي بهداشتي مناسب تا زمان مرگ وي در آوريل 1986 عملا وي را در افکار عمومي تحقير کرد. بر اثر چنين برخوردهايي بود که [برخی از]آذربيجانيها حکومت را باعث مرگ شريعتمداري قلمداد نمودند. بايد گفت حتي اگر اقدامات حکومت تاثير چنداني بر مرگ شريعتمداري نداشته¬باشد، با اين حال اين امر نشان مي¬دهد که آذربايجانيها چه احساسي نسبت به حکومت دارند و اين احساس چگونه بر هويت آنها به عنوان ايراني تاثير گذاشته است. در واکنش به عزل شريعتمداري و دستگيري وي در سال 1982 طرفداران وي روز 20 آوريل در تبريز شورش و ناآرامي برپا نمودند. درهمان موقع بسياري از مقلدان آذربايجاني او از تبريز به قم آمدند تا حمايت خود را از وي نشان دهند. شريعتمداري به آنها گفت که به آذربايجان برگشته و به خاطر او هيچ اقدامي نکنند.

فرايند شکل¬گيري هويت جمعي آذربايجان پس از آشکارشدن ماهيت انقلاب اسلامي سرعت گرفت اما به يک دفعه حکومت با سرکوب و قتل عام مخالفين سياسي در سالهاي 1982-1983اين فرايند به زير خاکستر رفت، نقطه اوج سرکوبها، سرکوب حزب توده در آوريل 1983 بود. مطالبات آشکار براي برآورده شدن حقوق اقوام تا آخر اين دوره تحمل نشد و به خاطر جنگ با عراق زمينه براي فعاليتهاي فرهنگي و سياسي برای اقوام مناسب نبود. اين مطالبات پس از پايان جنگ نيز، البته متاثر از نتايج جنگ، دوباره مطرح گرديدند. بعضي از آذربايجانيها به خصوص روستائيان با وارد شدن در نيروهاي نظامي اولين برخورد تنگاتنگ خود با فارسها را تجربه کردند. آنها اکثراً قبل از اعزام به خط مقدم در شهرهاي فارس¬نشين آموزش مي¬ديدند. اين برخورد¬ها عده¬اي را متوجه تفاوتشان با فارسها کرد و آنها نسبت به جايگاه قوميت خود در ايران آگاه گشتند. برخي از سربازان جديد آذربايجاني به خاطر قوميتشان و داشتن لهجه در تکلم به زبان فارسي مورد استهزا و تمسخر قرار گرفتند. اين تبعيض¬ها هويت آنها را به عنوان يک ترک و يک آذربايجاني تحکيم مي¬کرد. البته عده¬اي بر خلاف آنچه که گفته شد معتقدند مشارکت آذربايجانيها در جنگ باعث تقويت ارتباط آنها با رژيم و ايران گرديد.

در سالهاي آخر جنگ و در دوره فضاي باز سياسي بعد از جنگ تعدادي کتاب شعر و نثر به زبان آذربايجاني منتشر گرديد. اين پديده نشان مي¬دهد که تحقيق و تاليف آثار غالباً در دوره جنگ صورت گرفته بود ولي انتشار آنها تا پايان جنگ و پيدايش يک فضاي سياسي مطلوب به تاخير افتاده بود. بعضي از اين شعرها به موضوعاتي مي¬پرداختند که در همان زمان توسط چهره¬هاي روشنفکري آذربايجان شوروي مطرح مي¬شدند و در طي دهه 1980 شاعران آذربايجاني از دو سوي ارس به همديگر شعر اهدا مي¬نمودند.
پس از پايان جنگ ايران و عراق سخنهايي در مورد لزوم گسترش زبان آذربايجاني در ايران شنيده مي¬شد. روزنامه کيهان در ژوئن 1988 مقاله¬اي با عنوان ” چند پيشنهاد در رابطه با تقويت زبان آذربايجاني” به چاپ رساند که نويسنده براي افزايش استفاده از زبان آذربايجاني در ايران چندين راه پيشنهاد کرده بود:

« توجه به زبان، ادبيات و فرهنگ آذربايجاني اهميت زيادي دارد از آنجا که صدا و سيماي ايران بزرگترين نهاد تبليغي انقلاب اسلامي مي¬باشد پيشنهاد مي¬شود که اين نهاد با مجوز شوراي عالي انقلاب فرهنگي اقداماتي جهت گسترش زبان آذربايجاني از قبيل تاسيس گروه¬هاي اين زبان در دانشگاه¬ها، ايجاد فرهنگستان اين زبان، انتشار روزنامه و مجله به زبان آذري به عمل آورد.
… صدا و سيماي ايران … بايد تمام اقدامات ممکن را جهت توجه به اين امر به کار گيرد که در ايران اقوام و زبانهاي متعددي وجود دارد و انجام فعاليت¬هايي براي معرفي و ترويج اين زبانها از اهميت زيادي برخوردار است.»

تاثير جمهوري مستقل آذربايجان
به دنبال استقلال جمهوري آذربايجان، آذربايجانيان ايران در راستاي شناسايي هويت ملي و قومي خود فعاليتهاي زيادي انجام دادند. استقرار جمهوري آذربايجان هويت هم¬قومي¬هاي آن سوي مرز( آذربايجانيهاي ايران) را با بحران مواجه کرد. اين مسئله عده زيادي از آذربايجانيهاي ايران را تحريک کرد تا با گروه قومي آذربايجاني احساس يگانگي بکنند اگر چه الزاما احساس مشابهي را نسبت به کشور جديد آذربايجان نداشتند. متعاقبا از اوايل دهه 1990 نمونه¬هايي از بيانات سياسي در رابطه با هويت قومي در آذربايجان به چشم مي¬خورد. اين هويت¬جويي فزاينده در بين آذربايجانيها به معني جدايي استانهاي آذربايجاني از ايران و الحاق آنها به جمهوري آذربايجان نبوده بلکه بيشتر خواهان احقاق حقوق فرهنگي آذربايجانيها در چهارچوب مرزهاي کشور ايران بود.
يکي از مظاهر ظهور هويت¬ آذربايجاني در ايران پس از تاسيس جمهوري آذربايجان، تمايل روزافزون بين آنها به معرفي خود به عنوان ” آذربايجاني” يا ” آذري” بود. قبلاً همه خود را ” ترک” معرفي مي¬کردند. واژه “¬ترک” به خاطر سوءاستفاده¬هاي رژيم پهلوي و جوکهاي بسيار زيادي که براي آن ساخته بودند، براي برخي معني ضمني منفي داشت. اين تغيير، تاثير تاسيس جمهوري آذربايجان بر خود- تعريفي آنها را هم منعکس مي کند.

حق استفاده از زبان آذربايجاني در ايران يکي ازموضوعات مهم فعاليتهاي سياسي در اين دوره بود. دانشجويان آذربايجاني در نامه¬اي سرگشاده به رهبر ايران نوشتند:

« ديگر زمان آن رسيده که با اجراي اصل قانون اساسي جمهوري اسلمي ايران مدارس دوزبانه درايران تاسيس گردند اين امرباعث جدايي ما نخواهد بود زيرا همه ما مسلمان بودن و ايراني بودن باهم پيوند داريم نه درزبان پارسي .بايد بدانيم که اگرمساله زبانهاي بومي ايرانيان رادرنظرنگيريم وفرهنگ وديگر خواسته هاي آنان راناديده بگيريم درآينده شاهد پيامدهاي ناخوشايند خواهيم بود.»
در نيمه نخست دهه 1990 ادبيات آذربايجان در ايران احياء گرديد. نويسندگان زيادي که به گسترش و ترويج زبان آذربايجاني نوشتاري علاقمند بودند، براي تسهيل خواندن متون آذربايجاني و نتيجتا افزايش تعداد خوانندگان آذربايجاني، الفباي عربي به کار گرفته شده در ايران براي نوشتن آذربايجاني را با افزودن برخي علائم مصوت اصلاح کردند. فرهنگ لغتها و کتابهاي گرامر آذربايجاني که در اوايل دهه 1990 منتشر شدند جدول متقابل الفباي عربي و الفباي کيريل را نيز درج مي¬کردند. اين امر نشان دهنده وجود علاقه به خواندن متون منتشره در جمهوري آذربايجان مي¬باشد. از سال 1991 تا 1992 بسياري از روزنامه¬هاي سراسري ايران مانند کيهان، اطلاعات و جمهوري اسلامي صفحه¬اي به زبان آذربايجاني داشتند. در اين زمان آگهي¬هايي در روزنامه¬هاي فوق و روزنامه¬هاي باکو چاپ شدند که با آنها آذربايجانيان به دنبال خويشاندان خود، که در دوره شوروي رابطه آنها با يکديگر قطع شده بود، بودند.

در اواخر سال 1991 رژيم به چاپ منظم يک مجله آذربايجاني به نام يول مجوز داد. هر شماره از يول داراي صفحه اي به نام سوزلوک بود که به منظور گسترش سواد آذربايجاني خوانندگان، معني فارسي چند اصطلاح آذربايجاني را مي¬آورد. اين قضيه نشان مي¬دهد که نويسندگان يول کتابها و مقالات منتشره در جمهوري آذربايجان را مطالعه مي¬نمودند و با خيلي از اصطلاحاتي که در آنجا براي مفاهيم جديد آکادميک وضع مي¬گرديد آشنا بودند. يول همچنين ضميمه¬اي حاوي داستان و سرگرمي براي کودکان و نوجوانان داشت که با قصد ايجاد علاقه در نسل جديد براي خواندن متنهاي آذربايجاني منتشر مي¬شد. يول بين آذربايجاني¬هاي ايران محبوبيت زيادي داشت اما پس از دو سال انتشار حکومت آشکارا از اين محبوبيت احساس خطر نموده و چاپ آن را متوقف نمود.

عليرغم رواج استفاده عمومي از زبان آذربايجاني در دوران جمهوري اسلامي، محتواي سخنرانيهاي رسمي هنوز به شدت توسط حکومت کنترل مي¬شد و برنامه¬هاي آذربايجاني رسانه¬هاي عمومي رسمي به¬ وسيله غير آذربايجاني¬ها يا آذربايجاني¬هاي که شديدا در فرهنگ فارسي آسيميله شده بودند صورت مي¬گرفت. حسين قلي سليمي در مجله وارليق زباني را که در راديو تبريز به کار مي¬رفت مورد انتقاد قرار داده و اين زبان را پيدجن ( انگليسي دست و پا شکسته و مخلوط با اصطلاحات چيني) آذربايجاني ناميد. او همچنين بيان داشت که اين زبان به اصطلاح آذربايجاني که در راديو به کار گرفته مي¬شود ساخت جمله¬اي فارسي داشته و مخلوطي از لغات فارسي و آذربايجاني مي¬باشد.

تاثير استقلال جمهوري آذربايجان بر مطالبات آذربايجاني¬هاي ايران در نامه¬اي که آذربايجاني¬ها به خاتمي رئيس جمهوري ايران نوشته بودند به وضوح قابل مشاهده است. در بهار 1998 گروهي بالغ بر60 نفر از روشنفکران آذربايجاني از خاتمي خواستند که حقوق مدني مردم به خصوص حقوق فرهنگي و زباني را افزايش دهد. آنها در اين نامه اظهار داشته بودند که زبان آنها دقيقاً همان زباني است که در جمهوري آذربايجان رايج است و بر خلاف ايران در آنجا آثار زيادي به اين زبان منتشر مي¬شود. نويسندگان نامه در تقاضا براي استفاده از زبان آذربايجاني در رسانه¬هاي محلي ايران، گفته بودند که زبان آنها در برنامه¬هاي پخش شده از يک رسانه¬ خارجي (باکو) بسيار بهتر و درست¬تر از برنامه¬هاي پخش شده از رسانه¬هاي ايران به کار گرفته مي¬شود.

در اوايل دهه 1990 برخورد آذربايجانيها با جوکهاي گفته شده در مورد قوميتشان تغيير قابل توجهي پيدا کرد. برخي از آذربايجانيها بر خلاف گذشته در برابر اهانت به قوميت خود واکنشي تند نشان دادند. بسياري از بيانيه¬هايي که در اين دوره توسط آذربايجانيها منتشر شد نه تنها خواهان گسترش حقوق فرهنگي و زباني بودند بلکه مساله¬اي که آن را تحقير فرهنگي مي¬ناميدند نيز مطرح مي¬کردند. احساس تحقير شدن توسط حکومت به خصوص در رسانه¬هاي آن در نامه¬ سرگشاده دانشجويان آذربايجاني دانشگاه تهران به نمايندگان آذربايجاني مجلس شوراي اسلامي نيز عنوان شده بود. نويسندگان نامه سياستهاي صدا و سيماي جمهوري اسلامي را توهين به زبان مردم شيعه آذربايجان عنوان نموده و پرسيده بودند که کي به اين تحقيرها و مسخره¬بازيها خاتمه داده خواهد شد؟ اين تغيير احتمالاً تا حدي نتيجه اعتماد به نفس قومي¬يي بود که متاثر از استقلال جمهوري آذربايجان شکل گرفت. تقاضاي حقوق غير¬اساسي در کنار حقوق اساسي از آگاهي بالاي قومي حکايت مي¬کند. نتيجه يک نظرسنجي صورت گرفته در بهار 1995 توسط صدا و سيماي جمهوري اسلامي از پيش¬داوريهاي منفي گسترده فارسي¬زبان درباره آذربايجاني¬ها پرده برداشت. سوالات طرح شده در اين نظرسنجي و پاسخهاي داده شده خشم آذربايجانيها را بر¬انگيخت و باعث واکنش¬هاي تند آنها شد. سلام در 21 مي 1995 خبرداد که تعدادي از دانشجويان دانشگاه تبريز و دانشجويان آذربايجاني دانشگاه تهران در شهر تبريز در مخالفت با اين نظرسنجي دست به تظاهرات خواهند زد. بنا بر گزارش سلام تظاهرات کنندگان اين نظرسنجي را توهين به مردم آذربايجان ايران اعلام نموده بودند. ده روز پس از انتشار نظرسنجي مقامات صدا و سيماي جمهوري اسلامي هرگونه ارتباط با اين نظرسنجي را انکار کرده و اعلام داشتند که تنها مرکز تحقيقات اين سازمان اقدام به چاپ نتايج نظرسنجي کرده¬است. پس از اين کار، دانشجويان آذربايجاني نامه¬هايي به دفاتر رئيس جمهوري، نمايندگان مجلس و امامان جمعه استانهاي آذربايجان، زنجان و اردبيل نوشته و از آنها خواستند که از به¬کارگيري و ايجاد رشته زبان آذربايجاني در دانشگاه تبريز حمايت نموده و نظرسنجي را محکوم نمايند.

يکي از مهمترين پديده¬هايي که بر هويت جمعي آذربايجانيهاي ايران تاثير گذاشت تماشاي برنامه¬¬هاي تلويزيون ترکيه از سوي اکثريت مردم از آغاز سال 1992 به اين سوي بود. برنامه¬هاي تلويزيون ايران به خاطر جنبه مذهبي براي اکثريت عامه مردم چندان دلپسند نبود. بنابراين بسياري از ايرانيها کانال¬هاي خارجي قابل دريافت با ماهواره را ترجيح دادند. در سال 1992 قيمت ماهواره¬هاي خانگي به يک باره کاهش چشمگيري يافت و تهيه آنها براي خانواده¬ها بسيار آسان گرديد. به نظر مي¬رسد همين مساله پيامدهاي اجتماعي زيادي به بار آورد. آذربايجانيها که ترکي را به راحتي متوجه مي¬شوند ترجيح دادند که تلويزيونهاي ترکيه را تماشا کنند.
آذربايجانيهاي تهران و استانهاي آذربايجاني مي¬گويند که از سال 1992 به بعد برنامه¬هاي ترکيه در خانه¬هاي آذربايجاني به طور منظم تماشا مي¬شده¬ است. برنامه¬هاي تلويزيون ترکيه حتي از برنامه¬هاي پخش شده از باکو و شبکه¬هاي انگليسي زبان بيشتر تماشاگر داشت. بيشتر افرادي که مصاحبه شده¬اند اظهار کرده¬اند که اين مساله تاثير عميقي بر هويت آنها به عنوان يک آذربايجاني و ترک داشت. بسياري از مصاحبه¬ شونده¬ها خاطر نشان کرده¬اند که براي اولين بار ديده¬اند که يک ترک، درست بر عکس آن چيزي که در رسانه¬هاي ايران مي¬توان ديد، به طور مثبت، مثلا تحصيل کرده، موفق و ثروتمند تصوير شده¬است. در رسانه¬هاي ايران ترک اغلب به عنوان “ترک خر”، مستخدم و يا يک دهاتي بي فرهنگ به تصوير کشيده مي شد.

تکه تکه کردن استانهاي آذربايجان
در اکتبر 1992 تهران تصميم گرفت که استان آذربايجان شرقي را به دو استان تقسيم کرده و استان جديدي در منطقه اردبيل ايجاد نمايد. نامهاي سبلان، سهند و اردبيل براي نامگذاري استان جديد پيشنهاد گرديد. بحث در اين خصوص نشان داد که بسياري از آذربايجانيها که در ميان آنها افراد منتصب به حکومت نيز وجود داشتند تمايل داشتند که رژيم را در اين مسئله صراحتا مورد انتقاد قرار دهند. حتي آنهايي که خود را ايراني مي¬دانستند از ابقاي نام آذربايجان در اين منطقه حمايت مي¬کردند. در مخالفت با حذف نام آذربايجان از اين منطقه نامه¬هايي در مطبوعات به چاپ رسيد. در اين رابطه نامه اي به قلم يکي از اهالي اردبيل در مجله وارليق به چاپ رسيد :

”… گذاشتن هر نامي بر استان جديد به جز نام سرزمين مادريمان آذربايجان منطقاً درست نمي باشد…. درست است که سبلان بلندترين کوه آذربايجان و يکي از زيباترين کوههاي جهان است ولي آيا صحيح است که فقط نام يک کوه جايگزين منطقه با شکوه آذربايجان گردد؟…اسم “اردبيل” يکي از مراکز فرهنگي آذربايجان نمي تواند جايگزين مناسبي براي آذربايجان باشد…استان جديد ترکيبي از شهرهاي سراب، آستارا، مشکين شهر، خلخال و… مي باشد. ساکنان اين مناطق اردبيلي نبوده در حاليکه آذربايجاني هستند. بنابراين انتخاب نام آذربايجان شرقي براي استان جديد با مرکزيت اردبيل منطقي¬تر به نظر مي رسد. حذف نام آذربايجان از استان جديد با مرکزيت اردبيل، قديمي¬ترين فرزند سرزمين مادريمان، از نظر ما اردبيلي¬ها ستم به ما و سرزمين مادريمان مي¬باشد آيا اينگونه نيست؟؟”
ابتدا در 15 اکتبر 1992 دولت تصميم خود را براي تاسيس استان جديد و نامگذاري آن به¬ نام “سبلان” اعلام نمود. در ژانويه 1993، در حاليکه مخالفت با تغيير نام ادامه داشت، کميسيون امور داخلي مجلس در آخرين اظهار نظر نام آذربايجان شرقي را براي استان جديد قانوني اعلام نموده و استان آذربايجان شرقي به مرکزيت تبريز نيز به آذربايجان مرکزي تغيير نام يافت. يکي از اعضاي کميسيوني که مسئول اين تغيير نام بود، لايحه را ارائه کرده و گفت:

” دولت در لايحه نام سبلان را براي استان جديد انتخاب نموده بود ولي با توجه به راي کميته و با توجه با اين واقعيت که نام آذربايجان هميشه با تاريخ درخشان مردم شجاع و فداکار و معتقد و هميشه در صحنه سراسر آذربايجان عجين بوده و باتوجه به اينکه اين نام هميشه براي مردم شريف اين منطقه يادآور حماسه هاي زيادي مي¬باشد نام آذربايجان به استان جديد تقديم مي گردد در نتيجه جمهوري اسلامي ايران از اين به بعد سه استان آذربايجان خواهد داشت : آذربايجان غربي با مرکزيت اورميه، آذربايجان مرکزي با مرکزيت تبريزو آذربايجان شرقي با مرکزيت اردبيل.”

ولي دولت براي برداشتن نام آذربايجان از اين استان جديد پافشاري مي¬کرد و اين در حالي بود که بسياري از آذربايجانيها مخالف اين اقدام دولت بودند. در نهايت دولت بر مردم غلبه کرد و در11 آوريل 1993 استان جديد با اسم اردبيل رسميت يافت. نورالدين نوعي اقدم نماينده مردم اردبيل در مجلس تاسيس استان جديد با نام اردبيل را با مسئله ضرورت مبارزه با تاثير سياسي جمهوري آذربايجان مرتبط دانست. او گفت: ” يکي از نتايج سياسي تصميم نهايي درباره استان جديد آن است که اين کار روياي بي¬روح، جنايي و زشت پان¬¬ترکيسم را در منطقه (اشاره به جمهوري آذربايجان) متلاشي کرد.” اين اظهارات نشان مي¬دهد که تصميم به تکه تکه کردن استان آذربايجان شرقي و مشخصا سماجت حکومت در ريشه¬کن کردن همه نامهاي مرتبط با آذربايجان، در راستاي خواست حکومت براي از بين بردن تمام پيوندهاي موجود ميان استانهاي آذربايجان و جمهوري آذربايجان بود.

حتي بعد از تغيير نام، تعدادي از آذربايجانيها به ابراز خشم خود عليه حذف نام آذربايجان از استان جديد ادامه دادند. در سال 1994 با طومارهاي متعددي که دانشجويان آذربايجاني خطاب به سران حکومت نوشتند اين مساله دوباره مطرح شد. دانشجويان آذربايجاني دانشگاه تهران در نامه¬اي سرگشاده به نمايندگان مجلس اعتراض کردند که چرا عنوان آذربايجان در نام جديد حفظ نشده¬است. دانشجويان مشکين¬شهري (جزو استان جديد اردبيل) دانشگاههاي سراسر کشور در نامه¬اي سرگشاده به حکومت جمهوري اسلامي، که ابتدا در هفته نامه اميد زنجان به چاپ رسيد، نارضايتي کامل خود را از حذف عنوان آذربايجان از استان جديد نشان ابراز کردند.

فعاليتهاي سياسي
مشخصه دوران بعد از استقلال جمهوري آذربايجان، شکل¬گيري فعاليتهاي آزاد و مشترک سياسي بود که همه آذربايجانيها را از سراسر ايران متحد کرد. يکي از پيشرفتهاي سياسي مهم اين دوره تشکيل مجمع نمايندگان آذربايجاني در مجلس بود که اعضاي آن را نمايندگان استانهاي آذربايجان تشکيل مي¬دادند. اين مجمع مسائل مربوط به استانهاي آذربايجاني و تسريع رابطه با جمهوري آذربايجان را در راس برنامه¬هاي خود قرار داد. نمايندگان آذربايجاني مجلس ايران فقط به طرح مشکلات مردم حوزه انتخاباتي خود اکتفا نکرده و آشکارا درباره مشکلات همه مردم آذربايجان اظهار نظر مي¬کردند. به عنوان مثال ابراهيم صراف در سال 1993 نسبت به انتخاب مديران غير¬آذربايجاني براي ادارات آذربايجان و تبعيض مرکز در خصوص اين استانها به تهران اعتراض کرد.

مطبوعات جمهوري آذربايجان و سازمانهاي ملي¬گراي آذربايجاني فعال در بيرون از مرزهاي ايران، اغلب وجود چندين سازمان ملي¬گراي آذربايجاني در ايران از جمله سازمان فدائيان آذربايجان و جبهه خلق آذربايجان جنوبي و سازمان آزادي بخش آذربايجان را گزارش مي¬كردند. ارزيابي گستره فعاليت اين سازمانها و ميزان تاثير آنها بر سياستهاي ايران کار دشواري است.

يکي از حوادث مهم مربوط به روند فعاليتهاي سياسي آذربايجان، در بهار1996و در جريان انتخابات مجلس رخ داد. دکتر محمود ¬علي چهرگاني بيانيه¬اي در تبريز منتشر نمود که در آن آشکارا گسترش استفاده از زبان آذربايجاني در آذربايجان شرقي را خواستار شده و اعلام كرده بود كه تمام تلاشهاي خود را جهت توسعه آذربايجان متمرکز خواهد نمود. يکي از اهداف مذكور در بيانيه چنين است:
«انجام اقدامات مستمر براي احياي فرهنگ ملتها درجمهوري اسلامي ،بويژه احياء و تقويت زبان، ادبيات و رسوم بومي (ترکي آذربايجاني) »

اين بيانيه بي¬نهايت مهم است، زيرا چهرگاني تقويت زبان ترکي- آذربايجاني را به عنوان بخشي از” فرهنگ ملي اسلامي”مي¬داند. در واقع در بيانيه چهرگاني مواردي ديده مي شد که در نظام جمهوري اسلامي غير معمول و تعجب آور بودند. در صفحه اول بيانيه، که در بين مردم پخش شد، چهرگاني از راي دهندگان به عنوان آذربايجاني نام برده بود و آنان را فرزندان شجاع و وطن¬پرست محمد خياباني و ستارخان خطاب کرده بود. او همچنين زير عکس خود جمله اي با اين مضمون نوشته بود:
«حيدربابا مرد اوغوللار دوغ¬گينان »

حيدر بابا نام کوهي است درآذربايجان که نزد اهالي منطقه از مجبوبيت زيادي برخورداراست و براي آنها سمبل زبان وسرزمين مادري است. اين جمله که به زبان آذربايجاني نوشته شده بود به خودي خود، در ايران کار خارق¬العاده¬اي است. با اين اقدامات چهرگاني قصد داشت با استفاده از احساس آذربايجاني بودن در ميان مردم آنان را براي تربيت فرزندان خود بر اساس روح آذربايجاني ترغيب کند. عکس ارک تبريز که در نزد آذربايجانيها داراي ارزش زيادي است نيز بر روي بيانيه چاپ شده بود. چهرگاني به هنگام توضيح سوابق خود بر فعاليتهايش جهت افزايش استفاده از زبان ترکي آذربايجاني تاکيد کرد. او بيان داشت که موضوع رساله دکتراي وي تاثير لغات ترکي در زبان فارسي بود و يکي از يافته¬هاي وي اين بود که فارسي امروزي داراي 4000 لغت ترکي است. به نظر مي¬رسد چهرگاني قصد داشت با اين بحث ادعاهاي فارس زبانان مبني بر تکامل يافته¬تر و ارزشمندتر بودن زبان فارسي را به چالش بکشد.

در انتخابا ت آوريل 1996چهرگاني مورد حمايت جدي مردم قرار گرفت. اما نيروهاي امنيتي به مدت دو هفته او را بازداشت نمودند و تنها هنگامي که انصراف خود را از رقابتهاي انتخاباتي اعلام نمود وي را آزاد کردند. اعلام انصراف وي ازانتخابات به تظاهرات 12مي تبريز انجاميد. بسياري از تظاهرات کنندگان دستگير گرديده و بنابر گزارش نشريات مختلف 5 نفر آذربايجاني پس از تظاهرات اعدام گرديدند. تهران ادعا کرد که 5 نفر به خاطر قاچاق موادمخدر اعدام شده¬اند. اما آويزان بودن اجساد آنها بر بالاي يک جرثقيل ساختمان سازي در برابر ديدگان مردم در اين دوره بسيار غير¬عادي و نوعي هشدار عمومي بود. چهرگاني پس از آزادي از زندان مکررا از سوي ماموران امنيتي براي بازجويي احضار مي¬شد و در سپتامبر 1996 او دوباره به مدت 60 روز زنداني گرديد. چهرگاني تلاش نمود تا در انتخابات مجلس در فوريه 2000 نام نويسي نمايد اما از شرکت او در انتخابات جلوگيري به عمل آمد.

علاوه بر چهرگاني ديگر آذربايجانيها نيز احساس ¬کردند که حکومت نسبت به رفاه و رونق تبريز و آذربايجان بي¬توجه است. آنها ناراضايتي خود را از عدم توسعه آذربايجان و نياز به منابع و امکانات بيشتر را آشکارا اظهار مي¬کردند. دانشجويان آذربايجاني در نامه¬اي که در سال 1994 به رهبر ايران نوشته بودند، کاهش توسعه در آذربايجان را قوياً اعلام نموده و از نمايندگان مجلس خواسته بودند که تمامي تلاش خود را براي ايجاد توسعه منابع در آذربايجان به کارگيرند. آذربايجانيهاي مقيم تهران نيز نسبت به وضعيت اسفناک اقتصادي خود اعتراض نمودند در آپريل 1995 در يکي از حومه¬هاي تهران به نام “اسلام شهر” که اکثر ساکنين آن را آذربايجانيها تشکيل مي¬دهند، تظاهرات خشونت¬آميزی بر عليه رژيم رخ داد . خواسته¬هاي تطاهرات¬کنندگان عمدتاً اقتصادي بود اما اين واقعيت که واکنش آذربايجانيها شديد بود نشان ¬داد که آنها اين رژيم را بيگانه مي¬دانند.

نويسندگان نامه¬اي که دانشجويان مشکيني دانشگاهيان کشور بودند خواستار برگزاري انتخابات رسمي به وسيله ساکنين آذربايجان بودند. دانشجويان انتقاد نموده بودند که استاندار اردبيل ازميان بوميان منطقه انتخاب نگرديده و حتي نمي¬تواند به زبان آذربايجانی صحبت کند.” متاسفانه بعد از چندين ماه انتظار، وقتی به استاندار خودمان خوش آمد گفتيم او زبان ما را متوجه نشد. اين در حاليست که نصف جمعيت اين استان هيچ آشنايی با زبان فارسي ندارند. آيا به راستي اين مساله باعث تاسف نيست و انتخاب يک استاندار از شهر مادري آيت¬الله مشکيني و يا از ميان اردبيلي ناممکن است؟؟؟

دانشجويان سياست استخدام مديران غير¬بومي براي استان اردبيل را توهين به مديران بومي دانسته و گفته¬اند: « در زمان انتخاب استاندار جديد بسياري از چهره¬ها¬ي فعال، فداکار و انقلابي از پستهاي دولتي خود بر کنار شده اند وبه جاي آنها افراد غير بومي منصوب شده که هيچ شناختي ازمنطقه ما ندارند.آنان زبان ،فرهنگ ،ويژگيهاي جغرافيايي و ..منطقه مارا نيم دانند.اما اطمينان داريم که چنين اقداماتي باعث شکست درحوزه هاي آموزش و پرورش و مجيط زيست خواهد شد.”

بسياري از آذربايجانيها تهران را زير فشار گذاشته¬اند تا سياست خود نسبت به مسئله قره¬باغ را تغيير داده و در اين مسئله از آذربايجان حمايت کند. به نظر مي¬رسد اين اقدامات، تهران را در اتخاذ سياست جديد و اصلاح موضع خود در حل مساله قره¬باغ تحت تاثير قرار داده¬است. در مناقشه قره¬باغ بين جمهوريهای آذربايجان و ارمنستان، تهران به خاطر ترس از روی کارآمدن يک جمهوري قدرتمند در آذربايجان و تاثير آن بر افزايش هويت¬خواهي آذربايجانيان ايرانی، عملاً از ارمني¬ها جانبداري مي¬نمود. نمايندگان آذربايجاني مجلس شوراي اسلامي ايران يک رشته فعاليتهای تبليغاتي به راه انداخته و تهران را وادرا به قطع رابطه با ارمنستان نمودند. آنها در تظاهراتی بر عليه ايروان شرکت کردند و آشکارا از تهران خواستند که در اين مسئله از آذربايجان حمايت نمايد. . نمايندگان آذربايجاني طوماری را مبني بر لزوم تغيير سياست تهران در قبال مناقشه قره¬باغ تهيه کرده و توانستند آن را به امضای اکثريت مجلس برسانند.

کمال عابدين¬¬زاده نماينده مردم خوي در13 آپريل 1993 هنگامي که در مجلس اقدام ارمني ها را محکوم مي¬نمود به زبان آذربايجاني سخنرانی کرد. او همچنين در رابطه با اين موضوع مطالبی را در روزنامه همشهري و ديگر نشريه¬ها منتشر کرد. محمدعلي نژادزاده نماينده مردم تبريز، در 6 آپريل 1993 قصعنامه¬اي را به نام همه نمايندگان آذربايجاني قرائت نمود که در آن اقدام ارمني¬ها بر عليه آذربايجانيها محکوم شده و از حکومت خواسته شده¬بود که از جمهوري آذربايجان حمايت نمايد.

مردم عادی آذربايجان نيز در مناقشه قره¬باغ حمايت خود را از آذربايجان در مقابل ارمنستان اعلام کرده و از تهران به خاطر حمايتش از ارمنستان انتقاد نمودند. در 25 مي 1992، 200 دانشجو که در دانشگاه تبريز تحصن نموده بودند شعار “مرگ بر ارمنستان” دادند و سکوت مسلمان به ويژه تهران در مقابل جنايت ارمني¬ها را خيانت به قرآن عنوان نمودند. بنا¬بر گزارش روزنامه سلام تظاهرات¬کنندگان می¬کردند با شعارهای خود به تهران فشار آوردند تا در قضيه قره¬باغ که در ماه مارس اتفاق افتاده ¬بود به جای ارمنستان، از آذربايجان حمايت نمايد. نشرياتي که به زبان آذربايجاني در ايران منتشر می¬شدند در مساله قره¬باغ از جمهوري آذربايجان و مردم مصيبت¬زده آن حمايت کرده و علاقه شديد و همبستگي قومي خود را اعلام نمودند. آيت¬الله موسوي اردبيلي بارها در خطبه¬های نماز جمعه به مناقشه قره¬باغ اشاره کرده و در مقايسه با روحانيان از آذربايجان بيشتر حمايت مي¬کرد. علاوه بر اين، آذربايجانيهای ايران براي کمک به هم قومهاي خود در آن سوي مرزها وارد عمل شدند. در سالهاي 1992- 1993 بيشتر کمکهاي بشردوستانه که از سوي ايران در اختيار پناهندگان جمهوري آذربايجان قرار مي¬گرفت، مستقيماً از استانهاي آذربايجان ايران صورت مي گرفت.

پيوند موجود بين دو آذربايجان
در سالهاي 1980 و اوايل 1990 ميان آذربايجانيهاي شوروي تمايل عميقي به پيوند ميان هم قوم¬های خود در ايران ديده مي¬شد اين مساله نقطه اصلي حس هويت ¬جويي آذربايجانيها و غرور فرهنگي آنان به شمار مي¬رفت. اين تمايل براي ايجاد رابطه – هم از نظر فرهنگي و هم از نظر سياسي- پس از گسستن محدوديتهاي شوروي و کاهش کنترل مسکو افزايش يافت. محققان غربي گرايش داشته¬اند که آرزو و حسرت آذربايجانيهاي شوروي براي ايجاد پيوند با هم قوم¬هاي خود در ايرن را به عنوان ابزار مسکو برای فشار بر ايران به تصوير کشند. اگر چه مسکو مسلماً از فعاليتهاي باکو در اين مورد آگاهي داشت و حتي اغلب، زماني که منافعش اقتضا مي¬نمود باکو را به اين امر تشويق مي¬کرد، لکن افزايش اين احساس و خواسته در بين آذربايجانيها پس از فروپاشي شوروي، نشان مي¬دهد که درخواست پيوند و رابطه مبتنی بر احساسات اصيل و عواطف عميقی است که در آذربايجان شمالي وجود داشت.

نمايش تاريخ و فرهنگ آذربايجان ايران به عنوان بخشی از تاريخ عمومی جمهوری آذربايجان در موزه¬ باکو به خوبی علاقه آذربايجانيها را به اين پيوند نشان مي¬دهد. به عنوان مثال در موزه ادبيات ملي آذربايجان(موزه نظامي) نويسندگان، چهره¬هاي تاريخي و ادبي آذربايجان ايران به عنوان بخشي از ميراث ادبي مردم آذربايجان عنوان شده است. نويسندگانی همچون نظامی که از قوم آذربايجانی بودند ولی بيشتر آثار خود را به زبان فارسی نوشته بودند به عنوان نويسندگان آذربايجانی و آثار آنها به عنوان بخشی از ادبيات ملی معرفی شده¬اند. هيچ تمايزي بين نويسندگان شمال و آذربايجان ايران ديده نمي¬شد. علاوه بر اين در موزه فرش ملي، بر فرشهاي تبريز عنوان محصولات آذربايجان زده¬شده¬است.

معروفترين ابراز احساسات براي احياي پيوندهاي موجود زمستان 1990-1989 در مرزها به وقوع پيوست. پذيرفته شدن همراه با شور و هيجان مردم آذربايجان شمالي توسط هم قومي¬هاي خود در سوي ديگر مرزها، مويد اين مطلب است که عليرغم وجود تفاوتهاي عميق در ذهنيت، شيوه زندگي و ميزان رشد هويت ملي در بين آنها، بيشتر آذربايجانيها خود را متعلق به ملتی مي¬دانند که به مردمان هر دو سوی آراز معلق دارد. روزنامه هاي سالهاي 1992 -1991 باکو و ايران پر از آگهي تبليغاتي مربوط به جستجوی خويشاوندان بود. اين واقعيت که عليرغم گذشت 70سال، خويشاوندها از هر دو سوي آراز به جستجوی هم پرداختند و مي¬توانستند هم ديگر را بشناسند، حکايت از آن دارد که داستان خويشاوندي” آن سوی” و اطلاعات درباره از نسلي به نسلي ديگر انتقال يافته¬بود. لازم به ذکر است که در فرهنگ آذربايجان بر اهميت پيوندهاي خانوادگي تاکيد شده و بيشتر آذربايجانيها خويشاوندي درآن سوي مرزها دارند. به نظر مي¬رسد عليرغم تفاوتهايی که ميان دو جامعه وجود داشته، اين پيوندهای خانوادگی نقش مهمی در ابراز احساس تعلق به ملتی واحد داشته¬است. يک گزارشگر ايراني عکس¬العمل متقابل بين آذربايجانيهای دو سوي مرز را در ژانويه 1990 چنين گزارش کرده است:

همچنين آنها با ايستادن در دو سوی رودخانه با خويشاوندهای خود پيام رد و بدل کردند. پيامها حاوي آدرس، شماره تلفن، مشخصات شناسنامه¬ای بود که بر روي تکه کاغذي مچاله شده به دور تکه سنگي به آن سوي رودخانه پرتاب مي¬شدند. آنهايي که پس از گذشت50 سال در جستجوي خويشاوندان خود بودند به شدت تحت تاثير احساسات خود قرار داشتند.

به دنبال استقلال جمهوي آذربايجان تغييرات زيادي در ماهيت و شدت ارتباطات آذربايجانيهاي دو سوي مرزها رخ داد و همين مساله احتمالاً بر فرايند هويت¬جويي تاثير گذاشته¬است. بنا بر گزارش حسن رضايي، فرماندا آستارا، در سال 1992 در مزر آستارا هر هفته حدود 400 خانواده از دو سوي مرز همديگر را ملاقات می¬کردند. توسعه روابط همچنين در ميزان ارتباط و حمل و نقل بين دو آذربايجان اتفاق افتاد. در11جولاي 1993پروازهاي مستقيم تبريز – باکو راه اندازي گرديد. همچنين سرويسهاي منظم اتوبوس بين جمهوري آذربايجان و شهرهاي آذربايجان جنوبي کار خود را آغاز نمودند.

يکي از پيشرفتهاي مهم در اين خصوص ايجاد همکاري و مبادله مستقيم و رسمي بين ادارات محلی استانهاي آذربايجانی ايران و جمهوري آذربايجان بود که در اين امر تهران دور زده¬شده¬بود. نمايندگانی از هر سه استان آذربايجان از باکو ديدار به عمل آورده و در زمينه¬های زيادی از جمله تجاری، آموزشي و تحقيقات علمي ايجاد همکاري رسمی نمودند. علاوه بر نقشي که نمايندگان آذربايجاني مجلس در تسهيل روابط تهران و باکو بازي ¬کردند، آنها در ايجاد رابطه مستقيم بين جمهوري آذربايجان و استانهاي آذربايجانی نيز نقش مهمی داشتند.

تلاشهای مزبور برای مبادلات و همکاريهای مستقيم ميان جمهوري آذربايجان و استانهاي آذربايجانی، به ويژه استان آذربايجان شرقي، علاقه استانهاي آذربايجانی را به خود- کنترلی افزايش داد. اين همکاري دو جانبه بين جمهوري آذربايجان و استانهاي آذربايجان باعث گرديد که اين استانها بتوانند با ديگر کشورهاي خارجي به ويژه کشورهاي ترک¬تبار رابطه و همکاري ايجاد نمايند. به عنوان مثال در 8 مي 1994 استاندار آذربايجان شرقي از استانبول ديدار نمود و آنجا در مورد فعاليتهاي تجاري و مبادله اطلاعات فنی بين صنعتگران ترک و آذربايجان¬شرقي مذاکره به عمل آورد. همچنين استان آذربايجان¬غربي در 14 فوريه 1996 معاهده¬اي با ايالت خودمختار تاتارستان در روسيه امضاء نمود. درخواست [ابراهيم]صراف نماينده[ مردم مرند و جلفا در] مجلس براي تنفيذ اختيار از سوي مقامات ايران به دولتمردان استان آذربايجان¬شرقي جهت سازماندهي همکاريهای خود با جمهوري آذربايجان، يکي از پيشرفتهاي مهم مي¬باشد. همکاري و ارتباط بين استانهاي آذربايجان و جمهوري آذربايجان، اهميت اين استانها را به شدت افزايش داد. و اين در حالي بود که اقتصاد اين استانها در دوره پهلوي و جمهوري اسلامي نسبت به ديگر مناطق ايران وضعيت اسفناکي يافته¬بود. تجارت خارجي در اين استانها با سرعت چشمگيري افزايش پيدا نمود و اين استانها در مبادلات تجاري بين جمهوريهاي خود مختار و تازه تاسيس شوروي و جمهوي اسلامي ايران بارزترين نقطه ترانزيت گرديدند.

نمايندگان آذربايجاني مجلس ايران اغلب به نقش اين استانها در ايجاد ارتباط با جمهوري آذربايجان اشاره نموده و قصد داشتند با اين کار اهميت استانهاي خود را نشان دهند. اين مساله ابزاری موجه براي تقاضاي بودجه از تهران بود.

با اين حال دوران خوش احياء روابط ميان دو آذربايجان بعد از استقلال جمهوري آذربايجان کوتاه مدت بود، چون بعد از مدتی به نظر رسيد که آذربايجانيهاي هر دو طرف پس از پي بردن به تفاوتهاي فرهنگي، دلسرد گرديدند. ساکنين جمهوري آذربايجان ادعا مي¬کردند که آذربايجان ايران بسيار مذهبي و محافظه کار مانده در حاليکه آذربايجانيهاي ايران مدعي بودند که جمهوري آذربايجان بيش از حد به حالت مسکو درآمده و فرهنگ اسلامي و آذربايجاني خود را ازدست داده است. در مصاحبه هايي که انجام شده آذربايجانيهای شمالي و جنوبي اعلام داشتند که يک حس برتري نسبت به هم قومي هاي خود در آنسوي مرزها دارند. اهالي آذربايجان شمالي خود را نسبت به ساکنين آذربايجان جنوبي بسيار جهاني¬تر، و جنوبي¬ها خود را نسبت به ساکنين آذربايجان شمالي بسيار با فرهنگ¬تر و متمدن¬تر مي¬دانستند. در مصاحبه¬هايي که با آذربايجانيها شده هر دو طرف خود را به عنوان مرکز آذربايجان اعلام نموده و طرف ديگر را حاشيه قلمداد کرده اند.

مردم هر دو آذربايجان شمالي و جنوبي در مصاحبه¬ها، آلمان شرقي و غربي را مثال مي¬زدند که جدايي ميان آنها تفاوتهايی را ايجاد کرده¬بود. حتي آنهايي که تفاوتها را چشمگير می¬دانستند اظهار مي¬داشتند که همه آذربايجاني¬ها به يک ملت تعلق دارند. افراد و گروههاي بسياری در جمهوري آذربايجان صراحتاً اتحاد خود را با آذربايجان¬جنوبي اعلام داشتداند اما در آذربايجان جنوبي عده بسيار اندکي صراحتاً اتحاد خود را با آذربايجان شمالي بيان کرده¬اند. در شمال جنبشهايی ولو محدود در اين سطح وجود دارند ولی آنها هنوز همتای فعالی در جنوب ندارند. کاملاً روشن است که چنين حرکتي از سوي تهران شديداً سرکوب خواهد شد.

نتيجه گيري
در ايران هويت متمايز آذربايجانی توسط تعداد زيادی از آذربايجانيها حفظ مي¬شود. در طول قرن بيستم، هرگاه که کنترل آزادي بيان از سوي مرکز کاهش يافته، مثل دوران اوايل انقلاب، آذربايجانيها از اين فرصت برای ابراز هويت آذربايجاني خود استفاده نموده و خواستار افزايش حقوق فرهنگي اقوام شده¬اند. در عين حال در رابطه با هويت اصلي، ميان آذربايجانيهاي ايران اختلاف نظر وجود دارد و تعدادی از آذربايجانيها از جمله آنهايي که سهم مهمی در دولت و حکومت دارند، خود را ايراني و مسلمان مي¬نامند. البته بسياري از اين افراد منکر پيوندهاي قومي خود با فرهنگ قومی آذربايجانی نبوده و خود را آذربايجاني نيز مي نامند. بقيه آذربايجانيها از جمله روشنفکرانی که در طول انقلاب اسلامي فعال بوده اند، عمدتاً به هويت جمعی آذربايجاني اعتقاد دارند اما تلاش می¬کنند هويت کشوری خود را به عنوان “ايرانيان” البته در ايران چند قوميتي حفظ کنند. بيشتر آذربايجانيها اعتقاد دارند که هيچ تناقضي بين ايراني بودن و آذربايجاني بودن وجود ندارد. بقيه اگر چه هويت اصلي خود را آذربايجاني مي¬دانند اما همه آنها براي شناساندن سياسی اين هويت اقدامی جدی انجام نمي¬دهند. با اين حال از اوايل 1990 تعداد اندکي از آذربايجانيها در راستای ابراز هويت آذربايجانی خود به اقداماتی سياسي دست زده اند. مخصوصا دانشجويان آذربايجاني در اين حوزه فعال شده¬اند. نسبت ميان آذربايجانيانی که هويت اصلي خود را ايراني مي دانند با آذربايجانيانی که هويت اصلي خود را آذربايجاني مي¬دانند، روشن نيست و به نظر مي¬رسد که در نوسان است. با اين حال ابراز صريح هويت آذربايجاني در ايران در حال افزايش است. دليل اين امر را ميتوان مايوس شدن مردم آذربايجان از وعده¬های جمهوري اسلامي برای ايجاد دموکراسی و گسترش حقوق فرهنگي و زباني اقوام غير فارس دانست. تاسيس جمهوري مستقل آذربايجان در آن¬ سوي مرزهاي ايران و ارتباط بين مردم دو آذربايجان، و تماشای کانالهای تلويزيونی ترکيه از سال 1992 از ديگر عوامل گسترش و تقويت هويت آذربايجانی بوده¬است.

اين نتيجه¬گيري که وجود هويت متمايز آذربايجاني را در سطحی معنی¬دار بيان مي¬کند، ديدگاه جريان اصلی مطالعات ايران¬شناسی را که وجود هويت متمايز آذربايجاني را بسيار ناچيز قلمداد مي¬کنند به چالش مي کشاند. اين تحقيق تاکيد مي¬کند که فاکتور قومي آذربايجان بايد بخشی از مطالعات جامعه ايرانی باشد و در ارزيابی پايداری حکومت ايران در نظر گرفته شود. علاوه بر اين بايد گفت که مساله قومی در ايران مساله¬اي صرفا داخلی نيست و به صورت قابل توجهي از وقايعي که در بيرون از مرزها اتفاق مي¬افتد، همچون تاسيس حکومتهای قومي همچون جمهوري آذربايجان تاثيرمي پذيرد.

مورد “آذربايجانيان ايراني” نشان مي¬دهد که هويت جمعی اصلی عمدتاً برای بيشتر اعضای يک گروه روشن نيست. بسياري از آذربايجانها خود را به عنوان ايرانی و در عين حال آذربايجانی مي¬شناسند، و تعداد بسيار کمی از آنها تصور روشنی از هويت اصلی خود دارند. بسياري اين هويتها را همزيست دانسته و اميدوارند که آنها ناسازگار نخوانهند بود. علاوه بر اين هويت اصلي يک گروه مي¬تواند در طول زمان تغيير يابد. محققان اکثراً به پيوندهاي تاريخي و احساس ملی مشترک به عنوان ايرانيان اشاره کرده و از آن برای ناديده گرفتن هويت ملی متمايز آذربايجانی استفاده مي¬کنند. اما بايد گفت، اگر چه پيوندهاي تاريخي بر گزينش امروزی يک ملت تاثير مي¬کند ولی گزينشها را ديکته نمي¬کند و شرايط جديد مي¬تواند ترجيحت هويتی جديدی را براي ملتها ايجاد کند.

بسياري از آذربايجانيها درخواست گسترش حقوق فرهنگي¬شان را مغاير با هويت ايراني خود نمي¬دانند. و اين در حالي¬است که در طول قرن بيستم شاهدان مقيم تهران و محققان خارجی همواره گرايش داشته¬اند که هرگونه خواسته¬هاي قومي و تقاضاي افزايش حقوق فرهنگي و زباني جنبشهای آذربايجانی يا ساير اقوام ايرانی را به عنوان تحرکات تجزيه¬طلبانه و يا نتيجه دخالت بيگانگان تفسير کنند. اين اظهارات به نامشروع جلوه دادن خواسته¬های گروههای قومی و سرکوب فعالين آنها کمک کرده است. به منظور متهم کردن اين جريانات به تجزيه¬طلبی سياستمداران و نويسندگان هم¬آوا از اصطلاحاتی استفاده مي کنند که خود جنبشها هرگز از آنها استفاده نکرده¬اند. به عنوان مثال آنها به حکومت استانی تبريز در سالهاي 1946-1945،” جمهوري دموکراتيک آذربايجان” نام دادند. بنابراين در ايران هميشه دولت مردم را مجبور مي¬کند که از بين هويت قومی خود و هويت ايراني يکی را انتخاب کنند. اين مساله در برخی از افراد باعث تقويت هويت آذربايجاني گرديده و در عين حال باعث آسيميله شدن بقيه گشته¬است.

وجود جمعيت آذربايجاني عمده در سرزمين ايران و متصل به جمهوری آذربايجان عاملی مهم در روابط باکو- تهران است. ترس ايران از اينکه استقرار جمهوري قدرتمند و جذاب آذربايجان مي¬تواند حس هويت¬جويي مردم آذربايجان ايران را تقويت کند او را بر آن داشت که در مناقشه قره¬باغ عملاً از ارمنستان حمايت کند. به همين خاطر جمهوري آذربايجان اغلب از آذربايجاني¬هاي داخل ايران برای اعمال فشار عليه ايران و وادار کردن ايران به تغيير برخی از سياستهای خود در قبال آذربايجان کند.

در بين بيشتر آذربايجانيهاي ايران شبکه¬هاي سياسی قابل توجهی وجود دارد. نوشتن طومار و نامه¬هاي سرگشاده و برگزاری تظاهراتی با اشتراک دانشجويان آذربايجاني دانشگاهاي تهران، تبريز و ديگر شهرهاي پر جمعيت آذربايجان نشان مي دهد که آنها به خوبي سازمان يافته¬اند و اين شبکه ها جوامع آذربايجاني مختلف را به هم مرتبط مي سازد. در اوايل دهه1990 دانشجويان آذربايجاني دانشگاهاي سراسر ايران رهبري فعاليتهای سياسي با هدف گسترش حقوق فرهنگي خود را بر عهده داشتند. فاکتور قوميت به خاطر وجود آذربايجانيها در نقاط مختلف ايران، همکاري مردم آذربايجان تسهيل مي¬کند.

تجزيه و تحليل مذاکرات مجلس نشان مي¬دهد که تمايل فزاينده¬اي به بومی¬گرايی وجود دارد. در سخنان نمايندگان مجلس تلاش¬هايي جهت به دست آوردن منابع و توزيع آن در استانهاي خودشان ديده مي¬شود. بيانيه¬ها و مصاحبه¬هاي آنها حسي از هويت منطقه¬ای آنها را نشان مي دهد. همچنين بيشتر آذربايجانيها، حتی آنهايی که هويت اوليه خود را ايرانی مي¬دانند، از جمله نمايندگان مجلس، يک حس وابستگي نسبت به منطقه آذربايجان دارند و به توسعه و رفاهاين منطقه علاقمند هستند. تمايلات منطقه¬ای در اظهارات نمايندگان مجلس ديگر استانها نيز ديده مي¬شود. ظهور گرايشات فزاينده ايالتي بودن اهرم فشار مضاعفی براي حکومت مرکزي به کار مي رود.
اگر برخورد گروههاي مختلف از مرزهاي سياسي و امکانات دولت فراتر رود، احتمال دارد که افزايش خواسته¬هاي قومي، منازعات بين قومي در ايران را دوباره زنده کند. تصور رابطه آينده تهران با اقليتهاي قومي ايران به صورت کنفدراسيون يا فدراتيو ممکن است منازعاتی را بين گروهها به وجود آورد. احتمال وقوع درگيري بين آذربايجانيها و کردها بسيار زياد است. مردمانی که سراسر قرن گذشته در رابطه با کنترل بعضي مناطق مورد اختلاف با همديگر درگيريهای خشونت¬باری داشتند و اين مساله احتمالاً بر ديگر عاملهاي منطقه تاثير خواهد گذاشت.

اغلب گفته مي¬شود هرچقدر اعضاي گروههاي غير حاکم و اقليت¬ها دسترسی بيشتری به اهرمهای قدرت دولتي داشته ¬باشند به همان اندازه تمايل آنها به هويت دولتی بيشتر مي شود. مساله آذربايجانيها در ايران نشان مي¬دهد که کسب تساوي در قدرت و موقعيت شغلی مي¬تواند در عمل آنها را به همراهی با هويت¬های رقيب هويت حاکم تحريک کند. چرا که هميشه بين ساختار¬های کسب شده و ساختارهای موجود در جامعه شکاف وجود خواهد داشت. اين تحقيق در مورد تاثير بالقوه بسياري از سياستهاي مهندسی اجتماعي شک و ترديد ايجاد مي¬کند. در ايران هر چه آذربايجانيها از نظر شغلي و اقتصادي بيشتر پيشرفت نموده و پستهاي دولتي بالاتری را کسب کنند، به همان اندازه بيشتر علاقمند مي¬شوند تا به بي¬عدالتي¬ها و شکافهاي گذشته و نوع تعامل دولت ايران با گروه¬های محلي اشاره کنند. بسياري از آذربايجانيها ايران تحت حکومت جمهوري اسلامي به وضعيت مالي مناسب، تحصيلات عالي و پستهاي قدرت دست يافته اند، با وجود اين در محافل اجتماعي ايرانيها هنوز غريبه محسوب شده و زبان آنها در نظر ايرانيها در جايگاه پايين¬تري نسبت به زبان فارسي قراردارد. نيمه نخست دهه1990 بيانيه¬هايي منتشر شدند که در آن نارضايتي مردم آذربايجان از شان پايين اجتماعي شان مطرح شده بود. آنها اين جايگاه اجتماعي را در تضاد با موفقيت¬هايي سياسي و اجتماعي و اقصادي آذربايجانيها مي دانستند. افزايش هويت آذربايجاني در اين دوره مردم را به جدايي از ايران تشويق نمي¬کرد بلکه از رژيم مي¬خواست که آزادي را افزايش داده و تمرکزگرايي را کاهش دهد. بسياري از نيروهای سياسی ايران نسبت به اين خواسته¬ها واکنش نشان داده¬اند. چنانکه خاتمي روی اين مساله سمايه گذاری نمود. گفته مي شود که زنان و جوانان اغلب طرفدار خاتمي هستند بايد گروه اقليتهاي قومي را نيز به اين مجموعه اضافه کنيم. ظهور هويت آذربايجاني و مقابله آن با رابطه ميان مرکز و حاشيه و هم با تسلط فرهنگ و زبان فارسي در ايران، به يکي از مسائل مهم حوزه سياست تبديل خواهد شد و احتمالاً در پايداری رژيم تاثير خواهد گذاشت. از اين گذشته سياست خاتمي که قصد دارد خواسته¬هاي محدودي از احساسات قومي و قدرت ايالتي را مطرح نمايد پيامدهاي بلند مدتي در ايران خواهد داشت. گرچه اين استراتژي در کوتاه مدت براي ايجاد پايگاه حمايتي کارايی دارد اما ممکن است گروههاي قدرت يافته ديگر از پذيرش جايگاه درجه دومی در سيستم خاتمی نيز سرباز زنند و همانند مورد دانشجويان، که خاتمي در مبارزات اصلاحات در ايران از آنها استفاده نمود، اين مساله نيز به افزايش نارضايتي¬ها در ايران بينجامد.

ترجمه از متن انگليسی منبع زیر مي باشد:
Shaffer, Brenda,
THE FORMATION OF AZERBAIJANI COLLECTIVE
IDENTITY IN IRAN
Nationalities Papers,
Vol. 28, No. 3, 2000

One Response to “شکل گيري هويت جمعي درآذربايجان ايران”

  1. lifeb4death Says:

    من این مقاله را چند وقت پیش همینجا خواندم. فکر می‌کنم اولین انتقادی که می‌توان به آن وارد کرد تردید در بی‌غرضی و بی‌طرفی نویسنده آن ،Shaffer است . این انتقادها در صفحه‌ی ویکی‌پیدیای مربوط به ایشان از طرف همکاران علمیشان بسیار فاحش و بیش از حد متعارف است.

    به هر حال از اولین جمله‌ی این مقاله خواننده دچار این احساس می‌شود که نویسنده قصد ماهیگیری از آب گل‌آلود دارد. اینکه اصطلاح Persian ممکن است در فرنگ معادل “ایرانی” قرار بگیرد هیچ دخلی به آنچه در ایران می‌گذرد ندارد. اگر از فردی در ایران بخواهید در مورد هویتش به شما توضیح دهد به شما خواهد گفت ایرانی است. اگر توضیح بیشتر بخواهید اضافه می‌کند که مثلن تهرانی ویا تبریزی است. به هر حال این مکالمه هیچ وقت به جایی ختم نمی‌شود که بگوید من فارسم مگر اینکه در مورد زبانی که به آن سخن می‌گوید سوال کنید. هیچ کس در ایران تصوری از فارس بودن به عنوان “نژاد” ندارد.

    اگر بحث هویت مطرح بود، هیچ نگرانی وجود نداشت . چون هیچ کس نمی‌تواند پیشینه‌ی ترکان ایران را به بیرون از مرزهای این کشور بکشاند. این مرزها حتی در زمان سلسله‌های ترک‌تبار پس از اسلام کاملن روشن است.من به کسانی که قادر به درک تفاوت یک فرهنگ هزاران ساله که شاهد برخورد تمدنهای کهن و بزرگ بوده با فرهنگ قبیله‌یی کشورهای ایزوله‌یی که مطرح شدنشان به صد سال نیز نمی‌رسد انتقاد دارم .من نمی‌دانم آیا می‌شود درکشوری که هفت هزار سال سابقه‌ی شهرنشینی دارد و به تبع اهمیتش دچار درهم‌آمیختگی نژادهای گوناگون شده، دنیال نژاد به عنوان عاملی برای یافتن هویت گشت؟ خیلی غیرمنطقی به نظر می‌رسد.

    روشنگری در مورد تاریخ و فرهنگ ترکان ایران و بازیابی حقوق مسلمی مثل استفاده و توسعه‌ی زبان ترکی نیازی به گارد گرفتن و دوری گزیدن از هم‌میهنان خود نیست.هرچند جهالت و نادانی مرض همه‌گیر ایرانیان است روشنگری کردن کار آسانی نیست ،با این حال هویت با سیم‌خاردار پیدا نمی‌شود.
    یکی دو روز پیش جایی از زبان کسی که وی را اندیشمند می‌نامیدند خواندم: “آذری” واژه مجعولی است که من تا پیش از آنکه در بیست سالگی به “فارسستان”(!) بیایم آنرا نشنیده بودم!
    وای که تعصب چه موجود مضحکی از آدم می‌سازد! فارسستان مجعول نیست. اما آذری مجعول است!

    به هر حال آنچه به همه‌ی ما کمک می‌کند نه قوم‌گرایی بلکه درک انسانیت است و انسانیت آن چیزی است که در نوشته‌های شما موج می‌زند والبته متفاوت بودن هم از تبعات انسان بودن و شیرینی آن است چه تفاوت من با برادرم چه خانواده‌ی من با خانواده‌ی همسایه و…. اما آنچه مرا مجاب کرد بعد از مدتها تصمیم بگیرم این نوشته‌را در نقد این صفحه بنویسم این است که این مقاله ازآن نویسنده‌یی است که کسانی به وی متوسل می‌شوند که در روزگاری که ملتهای آگاه جهان مرزهای بین خود را کمابیش از بین برده‌اند و در کشورهایی چون ایلات متحده نژاد نه تنها عامل تضاد نیست که گوناگونی‌ آن امتیاز است، آنان به دنبال فارسستان وترکستان و عربستان و بلوچستان در ایران می‌گردنند که آن هم بر پایه کینه و خصومت برپا شده باشد. این اوج بی‌انصافی و بی‌مسوولیتی است که شرارت حکومت غیر انسانی حاکم بر ایران را به دلایل نژادی بند کنیم و فراموش کنیم آسمان برای همه‌ی ایرانیان همین رنگ است و فراموش کنیم که چند ترک در بدنه‌ی همین رژیم و در موقعیتهای حساس فعال بودند ،هستند و خواهند بود. وقتی نمی‌توانی آنچه می‌اندیشی بگویی دیگر چه تفاوتی دارد که به چه زبانی نمی‌توانی بگویی.

    پایدار باشید و شاد

Leave a comment